لدلغتنامه دهخدالد. [ ل َدد ] (ع مص ) لدود.دارو در کرانه ٔ دهن کسی ریختن . (منتهی الارب ). دارو به یک سوی دهن فروگذاشتن . (تاج المصادر). || خصومت کردن با کسی . (منتهی الارب ).
لدلغتنامه دهخدالد. [ ل ُدد ] (اِخ ) دهی است به فلسطین . گویند که عیسی علیه السلام دجال را بر در آن ده خواهد کشت . (منتهی الارب ). شهری به فلسطین بناکرده ٔ سلیمان بن عبدالملک .
لدلغتنامه دهخدالد. [ ل َدد ] (ع مص ) لدود.دارو در کرانه ٔ دهن کسی ریختن . (منتهی الارب ). دارو به یک سوی دهن فروگذاشتن . (تاج المصادر). || خصومت کردن با کسی . (منتهی الارب ).
لدلغتنامه دهخدالد. [ ل ُدد ] (اِخ ) دهی است به فلسطین . گویند که عیسی علیه السلام دجال را بر در آن ده خواهد کشت . (منتهی الارب ). شهری به فلسطین بناکرده ٔ سلیمان بن عبدالملک .
لدلغتنامه دهخدالد. [ ل ُدد ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَلدّ. مردم سخت خصومت که به حق میل نکنند. (منتهی الارب ) : علم چون در نور حق فرغرده شدپس ز علمت نور یابد قوم لُد. مولوی .جملگی آواز