آحاد

'āhād

معنی

۱. = احدْ
۲. (ریاضی) گروه اول اعداد، شامل عدد ۱ تا ۹؛ یکان.
۳. تک‌تک مردم.

برابر پارسی

تکها، یکان، یک ها، تک ها، یک ها

جست‌وجوی دقیق

آحاد

لغت‌نامه دهخدا

آحاد. (ع اِ) ج ِ اَحَد. یکان . (التفهیم ). یک یک افراد و اشخاص : و قاضی فتوی داد که خون یکی از آحاد رعیت ریختن سلامت نفس پادشاه را، روا باشد.(گلستان ). || مرتبه ٔ اول از طبقات عدد.

آحاد

فرهنگ فارسی عمید

۱. = احدْ۲. (ریاضی) گروه اول اعداد، شامل عدد ۱ تا ۹؛ یکان.۳. تک‌تک مردم.

آحاد

فرهنگ فارسی معین

[ ع . ] ( اِ.) جِ احد؛ یکان ، یک ها. 1 - افراد، اشخاص . 2 - دستة اعداد نخستین از 1 - تا 9.

آحاد

جست‌وجوی هم‌آوا

أَحاطَ بِهِ (أَحاطَ بِهِ عِلْماً)

دیکشنری عربی به فارسی

آگاه شد به , آگاهي يافت به (از) آن (او) , اطلاع يافت از آن (او) , مطلع شد از آن (او)

احاد

لغت‌نامه دهخدا

احاد. [ اُ دَ ] (ع ق ) یک یک . (مهذب الاسماء). یکی یکی .- اُحاد اُحاد ؛ یک یک . یکان یکان .

هایهات

لغت‌نامه دهخدا

هایهات . [ ی َ ] (ع اِ فعل ) هیهات . (ناظم الاطباء). رجوع به هیهات شود.

هیهات

هیهات . [ هََ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ع اِ فعل ، صوت ) چه دور است . (ترجمان القرآن جرجانی ). مبنی و معرب است . دور است و در آن لغاتی است . (منتهی الارب ). و فارسیان در مقام تحسر و تأسف استعمال نمایند.(آنندراج ).