آلوسنلغتنامه دهخداآلوسن . [ س َ ] (اِ) قسمی زردآلوی لطیف : پس بخور مطبوخ آلوسن تو زودتا کند تسکین برد و هم خمود.حکیم شیرازی (از شعوری ).
آلوسنفرهنگ فارسی عمیدگیاهی با ساقههای بلند شبیه رازیانه، برگهای بیضیشکل، تخمهای سبز تیره، و گلهای سرخرنگ که ریشۀ آن شبیه زردک است.
الیگوسنفرهنگ فارسی عمیدسومین دوره از دوران سوم زمینشناسی که مدت آن را در حدود ۲۰ میلیون سال دانستهاند.
الیاسینلغتنامه دهخداالیاسین . [ اِل ْ] (اِخ ) الیاس پیغامبر و اتباع او. (مهذب الاسماء). یعنی الیاس پیغمبر و پیروان او. بعضی گفته اند که الیاسین لغتی است در الیاس چون میکائیل در میکال . قال اﷲ تعالی : «سلام علی الیاسین » و بعضی گفته اند: الیاسین از اجداد الیاس علیه السلام بوده است . (از آنندراج )
الشنلغتنامه دهخداالشن . [ ] (ع اِ) الوسن . اولوسن . نوعی از عکرش (گیاهی ترش که در بن خرمابن میروید و آن را میکشد یا گیاه مرغ یا نوعی از کنگر) به فارسی ازدشت (؟) به هندی برمون گویند. گیاهی است خشن مانند چوب ، و برگهای آن در طرف ریشه گرد است و در میان آنها دانه ای چون ترمس در داخل دو غشاء سیاه
آلسنلغتنامه دهخداآلسن . [ ل ُ س ُ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی آلوسُن به معنی مبرّی الکلب ، از آنرو که بگمان قدما او زهر سگ دیوانه را علاج میکرده است ) نباتیست ساقش بدرازی زرعی و شبیه ببرگ فراسیون و از آن درشت تر و خارناک و مابین سرخی و سیاهی و تخم آن بپهنی مایل است و رنگش سبز و تیره و در غل