آنچنانلغتنامه دهخداآنچنان . [ چ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف آن چونان . بطوری . بقسمی . بدانگونه . آنطور. آنگونه .
اینچنینلغتنامه دهخدااینچنین . [ چ ُ / چ ِ ] (ق مرکب ) بدین نحو و به این طریق . (فرهنگ فارسی معین ). همچنین و باین نحو و باین طریق و باین سان . (ناظم الاطباء) : فریدون نکرد اینچنین کار یادکه خود تخت ضحاک دادش بباد. <p class="au
اینچنین سانلغتنامه دهخدااینچنین سان . [ چ ُ / چ ِ ] (ق مرکب ) اینگونه . (آنندراج ). به این سان . (ناظم الاطباء).
داکشناتلغتنامه دهخداداکشنات . [ ش ِ ] (اِخ ) نام طایفه ای از جنوب هند آنچنان که در سنگهت آمده است . (ماللهند بیرونی ص 151).
چنانفرهنگ مترادف و متضاد۱. مانند، مثل، شبیه، چون ۲. مثل آن، مانند آن، شبیه آن ≠ چنین ۳. آنچنان، آنگونه، آنطور، آنسان ≠ اینسان ۴. بدانسان، بدانگونه