ابطاللغتنامه دهخداابطال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ بَطَل . دلیران . شجاعان . دلاوران : ابطال صف آرای درآیند به ابطال اعلام جهانگیر درآرند به اعلام . مسعودسعد.ابطال در ظلمات معرکه به نور شموع رماح وعکس مشاعل سلاح استضائه نمودند. (تاریخ معجم
ابطاللغتنامه دهخداابطال . [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . نقض . رد. نسخ . الغاء. عزل کردن . شکستن . لغو کردن . اِقاله . نادرست کردن . تباه کردن . ناچیز کردن : بمجرد گمان ... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی نمودن ... تیشه بر پای خود زدن بود. (کلیله و دمنه )
فرمول ابطالپذیرrefutable formulaواژههای مصوب فرهنگستاندر دستگاهی مفروض، فرمولی بسته که نقیض آن در این دستگاه قابل استنتاج باشد
فهرست ابطال گواهیcertificate revocation listواژههای مصوب فرهنگستانفهرستی از گواهیهای کلید عمومی که مرجع صدور گواهی، پیش از انقضا، از اعتبار ساقط کرده است
گواهی ابطال ثبتcertificate of deletionواژههای مصوب فرهنگستانمدرکی که مأمور ثبت بندر صارکنندۀ گواهی پس از ابطال ثبت کشتی صادر کند
ابطالجوزاءلغتنامه دهخداابطالجوزاء. [ اِ طُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام ستاره ای از قدر اول بر منکب راست صورت جبار. منکب الجوزاء.
فرمول ابطالپذیرrefutable formulaواژههای مصوب فرهنگستاندر دستگاهی مفروض، فرمولی بسته که نقیض آن در این دستگاه قابل استنتاج باشد
فهرست ابطال گواهیcertificate revocation listواژههای مصوب فرهنگستانفهرستی از گواهیهای کلید عمومی که مرجع صدور گواهی، پیش از انقضا، از اعتبار ساقط کرده است
ابطالجوزاءلغتنامه دهخداابطالجوزاء. [ اِ طُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام ستاره ای از قدر اول بر منکب راست صورت جبار. منکب الجوزاء.