احتریزلغتنامه دهخدااحتریز. [ اِ ت ِ ] (از ع ، مص ) ممال احتراز : گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من عیار مدّعی کند از کشتن احتریز. سعدی .ز دشمن بهر حال کن احتریز.سعدی .
احتریزفرهنگ فارسی عمید= احتراز: ◻︎ گر تیغ میزنی، سپر اینک وجود من / عیّار مدعی کند از دشمن احتریز (سعدی۲: ۴۶۱).
احترازلغتنامه دهخدااحتراز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . پرهیزیدن . خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (زوزنی ). تحرّز. اجتناب . تحفظ. دوری جستن . خویشتن رابگوشه داشتن . خویشتن داری . گریز. پرهیز : بحجت نگه کن که در دین و دنیاچگونه است از این ناکسان احترازش . <
احتراشلغتنامه دهخدااحتراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکار کردن : احتراش ضب ؛ شکار کردن سوسمار. || گرد آوردن نفقه برای عیال از وجوه مکاسب . || گرد آمدن بر.
اعتراشلغتنامه دهخدااعتراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برشدن تاک بر وادیج . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).(آنندراج ). بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی ). برشدن انگور بر چوب بندی که تاک بر بالای آن اندازند. (از متن اللغة). || عریش ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برپا ساختن عریش
اهتراشلغتنامه دهخدااهتراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآغالیدن . (آنندراج ). برآغالانیده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
احترازلغتنامه دهخدااحتراز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . پرهیزیدن . خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (زوزنی ). تحرّز. اجتناب . تحفظ. دوری جستن . خویشتن رابگوشه داشتن . خویشتن داری . گریز. پرهیز : بحجت نگه کن که در دین و دنیاچگونه است از این ناکسان احترازش . <
امالهلغتنامه دهخدااماله . [ اِ ل َ ] (ع مص ) برگردانیدن . خم دادن . (منتهی الارب ). میل دادن و برگردانیدن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به امالةشود. || تنقیه کردن . داخل کردن مایعات درامعا و احشا از پایین برای پاک کردن روده ٔ انسان یاحیوان و رفع یبوست . (فرهنگ نظام ) (ناظم ا
یلغتنامه دهخدای . [ ای ] (حرف ) یاءدیگری که در نظم و نثر متقدمان شایع بوده است یاء ممال است و چون آن را با یاء مجهول قافیه می کرده اند می توان آن را از یاآت مجهول شمرد. اصل این یاء عبارت است از الف مقصوره یا ممدوده ای که در آخر کلمات عرب واقع می شود و فارسی زبانان بنابر قاعده ٔ ممال کردن آ