مرهقلغتنامه دهخدامرهق . [ م ُ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ارهاق . رجوع به ارهاق شود. || آن که به کشتن رسیده باشد. (منتهی الارب ). کسی که او را گرفته باشند تا بقتل رسانند. || کسی که بر او تنگ گرفته باشند. (از اقرب الموارد).
اندررسانیدنلغتنامه دهخدااندررسانیدن . [ اَ دَرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) ارهاق . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). دررسانیدن . رسانیدن . لاحق و نزدیک گردانیدن . و رجوع به ارهاق و رسانیدن شود.
تَرْهَقُهَافرهنگ واژگان قرآنآن را فرا مي گيرد(رهق به معناي احاطه و تسلط يافتن به زور است ، و ارهاق به معناي تکليف کردن است )