ازعاجلغتنامه دهخداازعاج . [ اِ ] (ع مص ) از جای برکندن . از جای برانگیختن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). برخیزانیدن . (غیاث اللغات ). جنبانیدن . (غیاث ). قلع از مکان . || برآوردن . (غیاث اللغات ). قطع کردن . || بیرون آوردن . بیرون کردن لشکر را. از پیش برداشتن :
ازعاجدیکشنری عربی به فارسیدلخوري , ازار , اذيت , ممانعت , ازردگي , رنجش , رنجش اور , بي ارام کردن , ناراحت کردن , اسوده نگذاشتن , اشفتن , مضطرب ساختن , بي قراري , ناارامي , زحمت , ناراحتي , دردسر , ناسازگاري , ناجوري , نامناسبي , اسيب , اسباب زحمت
ازعاجفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - از جا برکندن ، از جا برانگیختن . 2 - بریدن . 3 - فرستادن . 4 - بی آرام ساختن . 5 - راندن .
اجعاظلغتنامه دهخدااجعاظ. [ اِ ] (ع مص ) گریختن . سخت دویدن : مَرَّ مجعظا؛ ای مسرعاً، یعدو عدواً شدیداً. || راندن . (منتهی الارب ).
اجهازلغتنامه دهخدااجهاز. [ اِ ] (ع مص ) ازآف . خسته را بکشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || شتاب کردن . || شتابانیدن .
اجهاشلغتنامه دهخدااجهاش . [ اِ ] (ع مص ) گریستن را بساختن . (زوزنی ). گریستن را ساختن . (تاج المصادر). آماده ٔ گریستن شدن . (منتهی الارب ). برای گریستن ساخته شدن . لب برچیدن . || زاری کردن بکسی .
هجهاجلغتنامه دهخداهجهاج . [ هََ ] (ع ص )گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). عبارت اللسان چنین است : کثیرالشر خفیف العقل . (اقرب الموارد). || شتر سخت گریزنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نفور. (اقرب الموارد). || سخت بانگ و درازبالا از شتر و مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هزهازلغتنامه دهخداهزهاز. [ هََ ] (ع ص ) آب بسیار روان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیف هزهاز؛ شمشیر جنبان و روشن بسیارآب درخشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).