استبضاعلغتنامه دهخدااستبضاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بضاعت ساختن . (منتهی الارب ). سرمایه کردن مالی را. || آخریان فادادن . (تاج المصادر بیهقی ). || نوعی از نکاح جاهلیت و ذلک ان تطلب المراءةمباشرة الرّجل لتنال منه الولد. (از منتهی الارب ).
استبداعلغتنامه دهخدااستبداع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدیع شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ). بدیع داشتن . بدیع دیدن . نو شمردن .
مستبضعلغتنامه دهخدامستبضع. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبضاع . بضاعت سازنده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنکه اموال خود را مرتب می کند تا آنها را در بازار برای فروش عرضه دارد.- امثال :کمستبضع تمر الی هجر (هجر مرک