اصطکاکلغتنامه دهخدااصطکاک . [ اِ طِ ] (ع مص ) زانو بر زانو زدن از سستی و ناتوانی در رفتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطکاک دو زانو و دو عُرْقوب کسی ؛ مضطرب شدن آنها و خوردن یکی از آنها بر دیگری هنگام راه رفتن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || همدیگر مقاتله کردن ، یقال : اصطکّوا بالسیوف
اشتقاقلغتنامه دهخدااشتقاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن کلمه ای از کلمه ای . (غیاث ) (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). ستدن کلامی از کلامی . (تفلیسی ). سخنی از سخنی شکافتن . (زوزنی ). برآوردن سخنی از سخنی . شکافتن سخنی از سخنی . (تاج المصادر). ستدن کلام از کلام . کلمه ای را از کلمه ای گرفتن و برآورد
استکاکلغتنامه دهخدااستکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انبوه شدن گیاه و پیچیدن و بهم درشدن آن . (منتهی الارب ). بهم درپیچیده شدن گیاه . بهم درشدن مرغزار: استک النبت . (منتهی الارب ). || کر شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || تنگ گردیدن سوراخ گوش . || زاری کردن . (منتهی الارب ).
اشتقاقفرهنگ فارسی عمید۱. (زبانشناسی) گرفتن کلمهای از کلمۀ دیگر؛ بیرون آوردن کلمهای از کلمۀ دیگر که در لفظ و معنی بین کلمۀ اصلی و کلمۀ دوم مناسبتی وجود داشته باشد.۲. (ادبی) در بدیع، به کار بردن کلماتی که از یک ماده مشتق شده باشند در شعر یا نثر، مانندِ عزل و معزول، افتخار و تفاخر، حکمت و حکیم، مانندِ این شعر: حکیم
اشتقاقderivationواژههای مصوب فرهنگستانیکی از دو فرایند اصلی در واژهسازی که ازطریق آن با افزودن وند به پایه، واژهای تازه ساخته میشود
اصطکاک کردنلغتنامه دهخدااصطکاک کردن . [ اِ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم خوردن . تصادم . بهم واکوفتن . بهم زدن . رجوع به اصطکاک شود.
خستگی اصطکاکیfretting fatigueواژههای مصوب فرهنگستانخستگی قطعهای که هم در معرض اصطکاک و هم تحت بار است و درنتیجه از عمر خستگی (fatigue life) آن کاسته میشود
خوردگی اصطکاکیfretting corrosionواژههای مصوب فرهنگستانتخریب در میانای سطوح درحالتماس به دلیل اثر توأم خوردگی و اصطکاک
بیکاری اصطکاکیfrictional unemploymentواژههای مصوب فرهنگستانبیکاری موقت ناشی از عملکرد ناقص بازار کار که عرضة مشاغل در آن با تمایل شغلی کارگران انطباق ندارد نیز: بیکاری گذرا transitional unemployment
اصطکاک کردنلغتنامه دهخدااصطکاک کردن . [ اِ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم خوردن . تصادم . بهم واکوفتن . بهم زدن . رجوع به اصطکاک شود.
اصطکاک ایستاییstatic frictionواژههای مصوب فرهنگستاننیروی اصطکاک بین دو سطحِ درحالتماس وقتی که نسبت به هم ساکن باشند
اصطکاک تَرwet friction, lubricated frictionواژههای مصوب فرهنگستاناصطکاک میان دو جسم هنگامی که بین آن دو سیال وجود داشته باشد
زاویة اصطکاکangle of friction, friction angleواژههای مصوب فرهنگستانزاویة میان راستای عمود بر سطح تماس و نیروی عکسالعمل سطح
ضریب اصطکاکcoefficient of friction, friction coefficientواژههای مصوب فرهنگستانثابتی که از ضرب آن در نیروی عمود بر دو سطح حداکثر نیروی اصطکاک میان آن دو سطح به دست میآید
لایۀ اصطکاکfriction layerواژههای مصوب فرهنگستاننامی دیگر و تا حدودی نامناسب برای لایۀ مرزی جوّ متـ . لایۀ مالش
مخروط اصطکاکcone of friction, friction coneواژههای مصوب فرهنگستانمخروطی که نیروی عکسالعمل سطح تماس در هر لحظه یکی از یالهای آن را تشکیل میدهد