اعذارلغتنامه دهخدااعذار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عُذر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عُذر، بمعنی بهانه . (آنندراج ). ج ِ عُذر، بمعنی حجت . (از اقرب الموارد) : برگشا گنجینه ٔ اسرار رادر سیوم دفتر بهل اعذار را. مولوی .و عذر در اصل بمعن
اعذارلغتنامه دهخدااعذار. [ اِ ] (ع مص ) عذر آشکار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عذر کردن . (غیاث اللغات ). عذر را نمایاندن . (از اقرب الموارد). || پیدا کردن عذر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).بمعنی معذرت و عذر مصادر ثلاثی است یعنی گناه و سرزنش از کسی بر طرف کرد
اعذارفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) عذر آوردن . 2 - پوزش خواستن . 3 - (اِمص .) پوزش ، عذر.
احدارلغتنامه دهخدااحدار. [ اِ ] (ع مص ) اِحدار ثوب ؛ ریشه ٔ جامه اندرون کرده دوختن . (منتهی الارب ). || جامه را دامن کردن . || آماس کردن اندام از زخم چوب . (منتهی الارب ). || آماسانیدن (از بسیار زدن ). آماهانیدن . || برتافتن ریشه ٔ جامه چنانکه در گلیمها کنند. || فرودآوردن . فروفرستادن .
احضارلغتنامه دهخدااحضار. [ اِ ] (ع مص ) حاضر آوردن . (منتهی الارب ). حاضر کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). فراخواندن . بخواندن . || دویدن اسب . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). دویدن اسب و آهو و غیره .
اهدارلغتنامه دهخدااهدار. [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن خون . (المصادر زوزنی ). رایگان و مباح گردانیدن خون را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باطل و مباح کردن خون را. (آنندراج ). خون باطل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || باطل کردن حق . (آنندراج ).
پلیدناکلغتنامه دهخداپلیدناک . [ پ َ ] (ص مرکب ) آلوده به پلیدی . ناپاک : اعذار؛ پلیدناک شدن جای . (منتهی الارب ).
معذرلغتنامه دهخدامعذر. [م ُ ذِ ] (ع ص ) عذرخواه و آنکه دارای عذر باشد. (ناظم الاطباء). بهانه کننده و عذر آشکار نماینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعذار شود.
مکتوباتلغتنامه دهخدامکتوبات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مکتوب . نامه ها و مراسلات و نوشتجات . (ناظم الاطباء). ج ِ مکتوبه : چون این مکتوبات را داعی به بخارا برد و در خدمت مولانا برهان اسلام ، اعذار واضح او تقریر کرد به سر رضا آمد. (جوامع الحکایات ).
نافع آمدنلغتنامه دهخدانافع آمدن . [ ف ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) سودمند آمدن .مفید افتادن . || مؤثر افتادن . اثر بخشیدن . اثر کردن . فایده بخشیدن : از وعده و وعید سخن راند و به لطف و عنف اعذار و انذار مقدم داشت و هیچگونه نافع نیامد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="
ختنه سورانلغتنامه دهخداختنه سوران . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جشن و احتفالی است برای سنت ختنه کردن کودکی . این کلمه از «ختنه » عربی و «سور» فارسی که آن علامت احتفال است تشکیل شده . عِذار، عَذیر، عَذیَره . اعذار. مهمانی و جشن ختان .- امثال </