اللغتنامه دهخداال . [ اُ ] (ترکی ، ضمیر) او، ضمیر غائب . (برهان ). ترکی است یعنی او. (شرفنامه ٔ منیری ).
اللغتنامه دهخداال . [ اُل ل ] (ع اِ) نخستین و از ماده ٔ اول نیست . (منتهی الارب ). || ما له اُل ّ و غل ّ؛ یعنی نیست او را چیزی از تفتگی و بی آرامی . (منتهی الارب ).
اللغتنامه دهخداال . [ اَ] (ع اِ موصول ) اسم موصول بود به معنی الذی و دیگر موصولات ، و آن بر اسم فاعل و مفعول درآید به شرط آنکه معنی عهد ندهد چون جائنی الضارب فاکرمت الضارب و اگر بر صفت مشبهه درآید صحیح آن است که آن حرف بود. (اقرب الموارد). || (حرف تعریف ) و گاه حرف تعریف بود و آن دو نوع است
اللغتنامه دهخداال . [ اَل ل ] (ع اِ) ج ِ اَلَّة. نیزه ٔ کوچک . (منتهی الارب ). رجوع به الة شود. || ناله ٔ با دعا و زاری . (منتهی الارب ). || (مص ) نالیدن بیمار. (تاج المصادربیهقی ) (مصادر زوزنی ). || دویدن . شتافتن .(منتهی الارب ). شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). بشتاب رفتن . (مصادر زوزنی ).
کلید دگرسازalt key, altواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که معمولاً با یک یا دو کلید دیگر بهطور همزمان فشار داده میشود تا کارکردی غیر از کارکرد اصلی هریک از کلیدهای ترکیبشونده ایجاد کند متـ . دگرساز
تگرگکاهیhail suppression, hail preventionواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن دانههای بزرگ و زیانبار تگرگ که معمولاً با آمایش اَبر صورت میگیرد
تایر چهارفصلall-season tyre/ all season tyerواژههای مصوب فرهنگستانتایری با رویۀ بادوام و قدرت کشانش مناسب در جادههای خیس و خشک که حرکتی نرم و بیصدا دارد
گردشگری بینقارهایlong-haul tourism, long-haul travelواژههای مصوب فرهنگستانسفر طولانی غالباً بینقارهای که با هواپیما معمولاً بیش از پنج ساعت طول میکشد
الداعی الی الحقلغتنامه دهخداالداعی الی الحق . [ اَدْ دا اِ لَل ْ ح َق ق ] (اِخ ) رجوع به داعی الی الحق و تاریخ گزیده چ انگلستان (فهرست ) و حبیب السیر چ خیام (فهرست ) شود.
آللغتنامه دهخداآل . (ع اِ) گروه خویشان . (مهذب الاسماء). خاندان (مجمل اللغه ). دودمان . دوده . فرزندان . فرزندزادگان . خویشان . خویشاوندان . تبار.اولاد. اهل . اهل خانه . اهل بیت . عیال . اهل و عیال . قبیله و عشیره . قوم . چون : آل احمد. آل اردشیر. آل افراسیاب . آل افریغ. آل اﷲ (مجازاً). آل
الحاقلغتنامه دهخداالحاق . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسیدن . (منتهی الارب ). پیوستن به آخر چیزی . (از آنندراج ). ادراک . لَحق . لَحاق . (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول . رسیدن به کسی یا به چیزی . پیوستگی و اتصال . چسبیدگ
الکلهالغتنامه دهخداالکلها. [ اَ ک ُ ] (اِ)ج ِ الکل . در کتاب شیمی مختصر آلی تألیف پریمن (ص 191) چنین آمده است : الکلها را میتوان اجسامی دانست که از استخلاف یک ئیدروژن ئیدروکربور با عامل اکسیدریل OH بدست می آیند. بنابراین الکله
البرزلغتنامه دهخداالبرز. [ اَ ب ُ ] (اِخ ) در اوستا، هره بره زئیتی پهلوی هره برز یا هربورس مرکب از دو جزء: هر، بمعنی کوه و برز بمعنی بالا و بلند و بزرگ یعنی کوه بلند و مرتفع. در ادبیات پارسی «برزکوه » هم بمعنی البرز آمده و ترجمه ٔ تحت لفظ آنست . سلسله ٔ البرز از جبال طالقان تا دره ٔ هراز ممتد
داماللغتنامه دهخدادامال . (اِ) اسباب و آلات و لوازم خانه که بعربی اثاث البیت گویند : نمانده هیچ حوائج بخانه ٔ دل زاربباد داده همه هرچه هست از دامال . ابوالمعالی (از شعوری ج 1 ص 41
داناللغتنامه دهخدادانال . (اِخ ) اسم عجمی است . و دانال نام پیغمبری است و یا همان دانیال است . (منتهی الارب ).
دانش سگاللغتنامه دهخدادانش سگال . [ ن ِ س ِ ] (نف مرکب ) سگالنده ٔ دانش . دانشمند : شگفتی بدان روی سوی شمال چه گوید جهاندیده دانش سگال . اسدی .بپاسخ چنین گفت دانش سگال که این گاو نزدیک من هست سال . اسدی .<b
دانیاللغتنامه دهخدادانیال . (اِخ ) اسم اعجمی و نام پیغمبری است . (آنندراج ). دانیال از پیامبران بنی اسرائیل و همزمان کورش کبیر و داریوش بزرگ هخامنشی بوده است . در کودکی پس از گشوده شدن اورشلیم بدست نبوکدنصر، در سال 586 ق . م . در میان گروهی از یهودیان به اسارت
دانیاللغتنامه دهخدادانیال . (اِخ ) ابن حزقیل . خوندمیر در حبیب السیر این دانیال را در عداد انبیاء عظام و پس از دانیال اکبر و معاصر لهراسب داند و نویسد که پس از تخریب بیت المقدس بدست بخت نصر و درگذشت دانیال اکبر، این دانیال امان نامه ای را که بخت نصر به دانیال اکبر داده بود نزد او برد و اهل بیت