ایریدیمفرهنگ فارسی عمیدفلزی به رنگ سفیدِ نقرهای و بسیارسخت و شکننده که در ساخت آلیاژها و اتصالات الکتریکی، نوک خودنویس، سوزن تزریق و همچنین به عنوان کاتالیزور استفاده میشود.
هردملغتنامه دهخداهردم . [ هََ دَ ] (ق مرکب ) هر لحظه . هرساعت . هر آن . پیوسته . پشت سر هم . پیاپی . متواتراً. (یادداشت به خط مؤلف ) : چو با او تو پیوسته ٔ خون شوی از این پایه هردم به افزون شوی . فردوسی .یا در این غم که مرا هردم ه
پاردملغتنامه دهخداپاردم . [ دُ ] (اِ مرکب ) ثَفر. (دهار) (منتهی الارب ). زیردمی . رانکی . (برهان ). قشقون . گوزبان ، دوالی از ساز اسب که به زیر دُم اوفتد. چرمی باشد پهن که بر پس پالان چاروا دوزند و برپس ران چاروا اندازند و بعضی گویند چرمی باشد که برپس زین اسب بندند و بر زیر دم اسب اندازند و ای
اردملغتنامه دهخدااردم . [ اَ دَ ] (اِ) کار و هنر خوب . (برهان قاطع) (آنندراج ). هنر و پیشه . صناعت . || آذریون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (اختیارات بدیعی ). و آن نوعی است از اقحوان . (برهان قاطع) (آنندراج ). گل آذرگون . (شمس اللغات ).
کیلوگرملغتنامه دهخداکیلوگرم . [ل ُ گْرَ / گ ِ رَ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) وزنه ای که معادل است با هزار گرم . (ناظم الاطباء). واحدی عمده برای وزن ، و آن معادل هزار گرم است . (فرهنگ فارسی معین ). وزن یک کیلوگرم معادل است با سیزده سیر و پنج مثقال . (از یادداشت به خط