بادخورکلغتنامه دهخدابادخورک . [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِمرکب ) پرنده ای است حشره خوار و کوچک و پیوسته در پرواز میباشد و در حال پروازحشرات را شکار می کند. گویند غذای او باد است و اگر در جائی نشیند دیگر نتواند برخاست و بعضی گویند ابابیل همانست . (برهان ) (آنندراج ). مرغ
بلوایهلغتنامه دهخدابلوایه . [ ب َل ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) بالوایه . پرستوک را گویند و آن پرنده ایست که به عربی خطاف گویند. (برهان ). پرستوک . (الفاظ الادویه ). خطاف . (فهرست مخزن الادویه ). || بادخورک ، که پرنده ایست . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بادخورک شود. || ب
بادخوارلغتنامه دهخدابادخوار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) بادخایه را گویند. (آنندراج ). بادخایه است یعنی فتق .(فرهنگ شعوری ج 1 ورق 159). رجوع به باد خصیه ، بادخایه ، بادخایگی ، غری ، بادخور، فتق و دبه
خورکلغتنامه دهخداخورک . [ خوَ / خ ُ رَ ] (ص ) (از: خور، مخفف خورنده + ََک ) خورنده ٔ کوچک .- بادخورک ؛ آنچه به او باد خورد. آنچه درمعرض باد قرار گیرد.- غم خورک ؛ بوتیمار که نام مرغکی است و معروفست این
پرستوفرهنگ فارسی عمیدپرندهای کوچک و مهاجر با بالهای دراز و نوکتیز، دم دوشاخه، و پرهای سیاه که زیر سینهاش خاکستری یا حناییرنگ است. بیشتر در سقف خانهها لانه میگذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را میخورد؛ چلچله؛ بلسک؛ بالوایه؛ بلوایه؛ بالوانه؛ پالوانه؛ پیلوانه؛ دالیوز؛ باسیچ؛ بادخورک؛ ابابیل.
دمسنجهلغتنامه دهخدادمسنجه . [ دُ س َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) دمسنجک . عایشه ٔ لب جو. دم جنبانک . (یادداشت مؤلف ) : سیمرغ به دمسنجه پنجه نکند رنجه او کبک گه لنجه من باز گه جولان . خاقانی .و رجوع به دم