لغتنامه دهخدا
برشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی است از برشتن . بریان . بریان کرده . (حاشیه ٔ منیری ). بریان کرده . (آنندراج ). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته شده . (یادداشت مؤلف ). به آتش خوب پخته چنانکه روی آن سرخ و چون نیم سوخته گردد. مش