بینونتلغتنامه دهخدابینونت . [ ب َ / ب ِ نو ن َ ] (از ع ، اِمص ) (از بینونة عربی ) جدائی و مفارقت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). تباین . ابانت . بین . مباینت . ناسازگاری . ناسازواری . دوگانگی . (یادداشت مؤلف ). || جدا شدن . بریدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بینونة ش
بنوندلغتنامه دهخدابنوند. [ ب ِ ن َ وَ ] (اِ) نگاهداشته و محفوظمانده ٔ آب در کوزه . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بیژنوندلغتنامه دهخدابیژنوند. [ژَ وَ ] (اِخ ) اسم یکی از طوایف ایل دلفان از طوایف اربعه ٔ طوایف پیش کوه ایلات کرد ایران است که در صفرخانی ، حیدربکی و بیژنوندخانی سکنی دارند. (یادداشت مؤلف ). ایل کرد دلفان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 64).
بینایندinterlude 1واژههای مصوب فرهنگستانقطعهای سازی یا آوازی که بین بخشهای اصلی یک قطعۀ موسیقایی و گاه غیرموسیقایی اجرا میشود
ناسازواریلغتنامه دهخداناسازواری . (حامص مرکب ) مخالفت . (دهار). مخالفت . عدم موافقت . اختلاف . منازعت . سرکشی . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). || تباین . بینونت . تنافی . منافات . عدم توافق . تضاد.
مباینلغتنامه دهخدامباین . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) ناسازوار. مخالف . ناسازگار. که بینونت دارد. جدا. ج ، مباینات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه اندرهندسه گویند که هر مقداری مشارک دیگر مقدار مجانس خود بود یا مباین . (دانشنامه ). و رجوع به مباینه و مباینت و متباین شود.<b
مباینةلغتنامه دهخدامباینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (غیاث ) (از آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بینونت . جدا شدن . ابانت . تباین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جدا شدن از چیزی . (ناظم الاطباء). || (ع اِ) نزد محاسبان و مهندسان دوعدد صحیح که مضرب مشترک آنان یک
ناسازگاریلغتنامه دهخداناسازگاری . (حامص مرکب ) ناسازواری . بدسلوکی . بدرفتاری . سازگاری نکردن . نساختن . سازگاری نداشتن : جوانی ز ناسازگاری جفت بر پیرمردی بنالید و گفت . سعدی .چو دیدندش برفتن استواری در آن ناسازگاری سازگاری . <p
صحةلغتنامه دهخداصحة. [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ) تندرست شدن پس از بیماری . (منتهی الارب ). تن درست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صحت و مرض از کیفیات نفسانیه است و ابن سینا گوید صحت ملکه و یا حالتی است که بدان افعال بدرستی صادر شود. و ملکه صحت است بالاتف