لغتنامه دهخدا
تشمیزج . [ ت َ زَ ] (اِ) چشمیزک است که شیرازیان چشم خوانند و آن تخمی است سیاه و املس که با نبات سایند و در چشم کشند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). معرب از فارسی ، دانه های سیاهی است که در یمن برآید و آن را در شفای بیماریهای چشم بکاربرند. (دزی ج <span class="hl" dir="