تصوبلغتنامه دهخداتصوب . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) به نشیب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فرودآمدن از بالا به نشیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشدن ، ضد برآمدن . (از اقرب الموارد). || فرودآوردن باران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرودآمدن باران . (آنندراج ).
تشویبلغتنامه دهخداتشویب . [ ت َش ْ ] (ع مص ) نرم راندن . || دفع کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): شوب عنه ؛ دافع و نضح عنه فلم یبالغ. (اقرب الموارد).
تصویبلغتنامه دهخداتصویب . [ ت َص ْ ] (ع مص ) کسی را در کاری به صواب منصوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). راستگوی دانستن کسی را و راستگوی شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راست ودرست داشتن و راستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به نشیب فرود آوردن . (تاج المصادر بی
تصویبفرهنگ فارسی عمید۱. به راستی و درستی امری حکم کردن؛ رٲی به درستی کاری دادن؛ تٲیید؛ راستودرست دانستن.۲. راستگو دانستن.۳. (سیاسی) رٲی موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران.
تصویبدیکشنری فارسی به انگلیسیapprobation, approval, confirmation, enactment, passage, passing, ratification, sanction
متصوبلغتنامه دهخدامتصوب . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص )باران فرود آینده . (آنندراج ). باران گران ساقط شده .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زمین بلند نشیب دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصوب شود.
تسفللغتنامه دهخداتسفل . [ ت َ س َف ْ ف ُ ] (ع مص ) به زیر فرو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فرو شدن و پست گردیدن و به نشیب آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تصوب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). تنزل . (المنجد). به نشیب آمدن . (از متن اللغة).
هالکلغتنامه دهخداهالک . [ ل ِ ] (ع ص ) مرده و هلاک شده . (ناظم الاطباء). مرده و نیست شونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، هلاّ ک ، هُلَّک ، هَلکی ̍، هَوالِک که شاذ است .- امثال : فلان هالک فی الهوالک . (اقرب الموارد).|| مفازة
قنوعلغتنامه دهخداقنوع . [ ق ُ ] (ع مص ) مایل گردیدن شتر بسوی خوابگاه و پیش اهل خود آمدن . || از چراگاه ترش گیاه بسوی شیرین گیاه آمدن . || به بلندی برآمدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بلند شدن پستان گوسفند و نبودن تصوب در آن . (منتهی الارب ). || سؤال و تذلل کردن . (از اقرب الموارد).
اقناعلغتنامه دهخدااقناع . [ اِ ] (ع مص ) سر و چشم برابر چیزی داشتن . (ترجمان القرآن ). برداشتن سر را و بجانبی التفات نکردن و نگاه را مقابل داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بزمین هموار میان دو پشته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سر دروا کردن . (منتهی الار
متصوبلغتنامه دهخدامتصوب . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص )باران فرود آینده . (آنندراج ). باران گران ساقط شده .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زمین بلند نشیب دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصوب شود.
مستصوبلغتنامه دهخدامستصوب . [ م ُ ت َ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استصابة و استصواب . || قول و فعل و رأی کسی که آن را صواب یافته باشند. (اقرب الموارد). رجوع به استصواب و استصابة شود.
مستصوبلغتنامه دهخدامستصوب . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصواب و استصابة. صواب شمرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صواب بیننده چیزی را. (اقرب الموارد). || آنکه صواب می خواهد از کسی . (ناظم الاطباء). رجوع به استصابة و استصواب شود.