تصویرگریفرهنگ فارسی معین( ~. گَ) (حامص .) 1 - تهیة تصاویر از عکس ، نقاشی و همانند آن . 2 - تصویرسازی .
تصویرگرلغتنامه دهخداتصویرگر. [ ت َص ْ گ َ ] (ص مرکب ) تصویرکش .مصور. (آنندراج ). و رجوع به تصویرکش و تصویر شود.
اتاقک جرقة تصویرگیرprojection spark chamberواژههای مصوب فرهنگستانآشکارسازی با آرایهای از میدانهای الکتریکی و مغناطیسی که مسیر ذره را در راستای عمود بر میدان الکتریکی نشان میدهد متـ . اتاقک تصویر projection chamber
تصویرفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) صورت کسی یا چیزی را کشیدن . 2 - (اِمص .) تصویرگری ، صورت سازی . ج . تصاویر. 3 - صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند. 4 - شرح دادن ، شرح و بیان . ؛ ~سه بعدی تصویری که عمق و حجم را نشان می دهد.