تقضیلغتنامه دهخداتقضی . [ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع مص ) سپری شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیست و نابود شدن و سپری گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از هوا درآمدن باز وآنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). فرود آمدن باز از هوا، یقال : تقضی البازی اذا انقض . و تقضی الطائر؛ ف
تقدیلغتنامه دهخداتقدی . [ ت َ ق َدْ دی ] (ع مص )لازم گرفتن راه و روش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تقدت به دابته ؛ ای لزمت سنن الطریق و تقدی هو علیها. (منتهی الارب ).
تکدیلغتنامه دهخداتکدی . [ ت َ ک َدْ دی ] (ع مص ) تکلف در سؤال . (از اقرب الموارد). حاجت خواهی از این و آن در کوی و برزن . گدائی . و رجوع به تکدیة شود.
تکیدگیلغتنامه دهخداتکیدگی . [ ت َ دَ / دِ ] (حامص ) در تداول عامه ، حالت تکیده . لاغری . رجوع به تکیدن و تکیده شود.
تقضیبلغتنامه دهخداتقضیب . [ ت َ ] (ع مص ) اشتر را پیش از ریاضت برنشستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن رز. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شاخ بریدن از درخت در بهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بریدن شاخه های
تقضیعلغتنامه دهخداتقضیع. [ ت َ ] (ع اِ) درد و الم و بریدگی و گزیدگی در شکم مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقضیةلغتنامه دهخداتقضیة.[ ت َ ی َ ] (ع مص ) تمام برآوردن حاجت . (تاج المصادر بیهقی ). حاجت تمام بگزاردن . (زوزنی ). رسیدن بحاجت کسی و روا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || قاضی فرا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). قاضی گردانیدن سلطان کسی را. (منتهی الارب ) (آنندر
ابوالقاضیلغتنامه دهخداابوالقاضی . [ اَ ب ُ ل ] (ع اِ مرکب ) مار. حیّه . لاَنها تقضی علی لدیغها. (المرصع).
متقضیلغتنامه دهخدامتقضی . [ م ُ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع ص ) تمام کرده و پرداخته و معدوم و ناپدید. || باز چنگ در زده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقضی شود.
تقبیلغتنامه دهخداتقبی . [ ت َ ق َب ْ بی ] (ع مص ) قبا پوشیدن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ازپس آمدن کسی را. || مانند قبه شدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصل آن تقبب است و «ب » به الف تبدیل
انقضاءلغتنامه دهخداانقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت . (مصادر زوزنی ). گذشتن
غبیسلغتنامه دهخداغبیس . [ غ ُ ب َ ] (ع اِمصغر) هرگز. ابداً: یقال لاآتیک ما غبا غُبَیْس ٌ؛ یعنی نیایم ترا هرگز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و هذا ظرف من الزمان لایعرف ما اصله ، و قیل اصله الذئب ، و غبیس تصغیر اغبس مرخماً، و غَبا اصله غب فأبدل من احدی البائین الالف مثل تقضی فی تَقَضَّض َ، و معن
تقضیبلغتنامه دهخداتقضیب . [ ت َ ] (ع مص ) اشتر را پیش از ریاضت برنشستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن رز. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شاخ بریدن از درخت در بهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بریدن شاخه های
تقضیعلغتنامه دهخداتقضیع. [ ت َ ] (ع اِ) درد و الم و بریدگی و گزیدگی در شکم مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقضیةلغتنامه دهخداتقضیة.[ ت َ ی َ ] (ع مص ) تمام برآوردن حاجت . (تاج المصادر بیهقی ). حاجت تمام بگزاردن . (زوزنی ). رسیدن بحاجت کسی و روا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || قاضی فرا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). قاضی گردانیدن سلطان کسی را. (منتهی الارب ) (آنندر
متقضیلغتنامه دهخدامتقضی . [ م ُ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع ص ) تمام کرده و پرداخته و معدوم و ناپدید. || باز چنگ در زده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقضی شود.