تماوتلغتنامه دهخداتماوت . [ ت َ وُ ] (ع مص ) مردگی نمودن به دروغ . (زوزنی ). خودرا مرده نمودن . (آنندراج ). خود را به حالت مردن وانمود کردن . (ناظم الاطباء). || خود را واکشیدن از مناهی ، و پارسایی به دروغ و ریا. (آنندراج ).
تماهتلغتنامه دهخداتماهت . [ ت َ هََ ] (ع مص ) بدبو و بدمزه بودن گوشت و طعام . (آنندراج ). تماهة. رجوع به تماهة شود.
تمویتلغتنامه دهخداتمویت . [ ت َ ] (ع مص ) به میرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ثمودلغتنامه دهخداثمود. (اِخ ) ابن الندیم گوید ثمود نام کتابی است در کیمیا و صنعت و مؤلف آن حکما بوده اند .
ثمودلغتنامه دهخداثمود. [ ث َ / ث ُ ] (اِخ ) نام یکی از قبائل قدیم عرب . مسکن این قبیله در موصل میان حجازو شام بوده و در قرآن کریم نام این قبیله مانند قبیله ٔ عاد در ردیف جدیس [ کذا ] و طسم بیامده است و چنانکه انساب شناسان عرب گویند این قوم از فرزندان ثمودبن ج
متماوتلغتنامه دهخدامتماوت . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) پرستنده ٔ خدای به ریا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پرستنده ٔ خدای بطور ریا. (ناظم الاطباء). || کسی که حیله میکند مرده شدن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تماوت شود.
مرده بازیلغتنامه دهخدامرده بازی . [ م ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تقلید از حالت مرده .- مرده بازی درآوردن ؛ خود را به مردگی زدن . خود را به مردن زدن . مردگی نمودن به دروغ . تماوت . (یادداشت مرحوم دهخدا). نعش افتادن . بی حس و حرکت افتادن چ
روباه بازیلغتنامه دهخداروباه بازی . (حامص مرکب ) حیله . حیله گری . حیله بازی . (ناظم الاطباء). مکر. فند و فریب . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). مکاری . نیرنگ بازی . رجوع به روباه بازو روباه بازی کردن و روبه باز و روبه بازی کردن شود.- روباه بازی درآوردن ؛ روباه بازی کردن
متماوتلغتنامه دهخدامتماوت . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) پرستنده ٔ خدای به ریا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پرستنده ٔ خدای بطور ریا. (ناظم الاطباء). || کسی که حیله میکند مرده شدن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تماوت شود.