جمادلغتنامه دهخداجماد. [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) یخ فروش . (منتهی الارب ). || سیف جماد؛ شمشیر بران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
جمادلغتنامه دهخداجماد. [ ج َ ] (ع اِ) زمین . (از اقرب الموارد). || زمین که باران بآن نرسیده باشد. (منتهی الارب ). || سال بی باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موجود بی جان و بی حرکت مانند سنگ و چوب مقابل نبات و حیوان .هر چیز بی جان . بی حرکت . (فرهنگ فارسی معین ). || یکی از موالید س
زمیادلغتنامه دهخدازمیاد. [ زَ م ِ / زَ ] (اِ) نام روز بیست و هشتم است از هر ماه شمسی . گویند در این روز تخم افکندن و درخت نشاندن و عمارت کردن بسیار خوب است . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از غیاث ). || نام فرشته ای است که به محافظ
ده جماتلغتنامه دهخداده جمات . [ دِه ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 15هزارگزی باختر دشتیاری . سکنه ٔ آن 250تن . آب آن از باران تأمین می شود. ساکنان از طایفه ٔسردارزائی هستند. (از ف
جمودلغتنامه دهخداجمود. [ ج َ ] (ع ص ) بی اشک . (منتهی الارب ). جامد. (اقرب الموارد). گویند: عین جمود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جماداتلغتنامه دهخداجمادات . [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جماد. چیزها که جان ندارند و اکثر اطلاق آن بر سنگها و چیزهای معدنی آید. (آنندراج ). رجوع به جماد شود.
جمادیلغتنامه دهخداجمادی . [ ج ُ دا ] (ع اِ)نام دو ماه است (از ماههای قمری ) جمادی الاولی و جمادی الاخره ، ماه پنجم و ششم از ماههای قمری . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رمز آن در کتابت ج 1 و ج 2 میباشد. ج ، جُمادَیات . (ا
جمادیاتلغتنامه دهخداجمادیات . [ ج ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ جُمادی ̍.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جمادی شود.
جمادیفرهنگ فارسی عمیدماه پنجم و ششم از سال هجری قمری.⟨ جمادی اول: =جمادیالاول⟨ جمادی ثانی: =جمادیالثانی
جماداتلغتنامه دهخداجمادات . [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جماد. چیزها که جان ندارند و اکثر اطلاق آن بر سنگها و چیزهای معدنی آید. (آنندراج ). رجوع به جماد شود.
جمادی خمسةلغتنامه دهخداجمادی خمسة. [ ج ُ دا خ َس َ ] (ع اِ مرکب ) نام جمادی الاولی است . (منتهی الارب ). چه ماه پنجم عربی است . رجوع به جمادی الاولی شود.
جمادی ستةلغتنامه دهخداجمادی ستة. [ ج ُ دا س ِت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) جمادی الثانیه . (منتهی الارب ). چه ماه ششم سال قمری است .
جمادیلغتنامه دهخداجمادی . [ ج ُ دا ] (ع اِ)نام دو ماه است (از ماههای قمری ) جمادی الاولی و جمادی الاخره ، ماه پنجم و ششم از ماههای قمری . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رمز آن در کتابت ج 1 و ج 2 میباشد. ج ، جُمادَیات . (ا
جمادی الاولیلغتنامه دهخداجمادی الاولی . [ ج ُ دَل او لا ] (ع اِ مرکب ) ماه پنجم از ماههای قمری . رجوع به جمادی شود.
اجمادلغتنامه دهخدااجماد. [ اِ ] (ع مص ) ثابت گردانیدن حق . || در ماه جمادی درآمدن . (منتهی الارب ). || کم خیر گردیدن . || قمار ناکردن از بخیلی . (تاج المصادر).
انجمادلغتنامه دهخداانجماد. [ اِ ج ِ ] (ع مص ) افسرده و بسته شدن . (آنندراج ). بستن . افسردن . بسته شدن . جامد گردیدن . (از فرهنگ فارسی معین ). یخ بستن . (یادداشت مؤلف ) . || (اِمص ) فسردگی و بستگی . (ناظم الاطباء).
انجماددیکشنری عربی به فارسیيخ بستن , منجمد شدن , بي اندازه سردکردن , فلج کردن , فلج شدن , ثابت کردن , غيرقابل حرکت ساختن , يخ زدگي , افسردگي
انجمادفرهنگ فارسی عمید۱. جامد شدن؛ افسرده و بسته شدن؛ یخ بستن.۲. (فیزیک) تغییر حالت از مایع به جامد در اثر سرما و نقصان حرارت یا تٲثیرات دیگر. Δ تمام اجسام در حالت انجماد حجمشان کوچک میشود غیر از آب و چدن.