عدلفرهنگ فارسی معین(عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دادگری کردن ، داد دادن . 2 - (اِمص .) دادگری . 3 - (اِ.) داد.
تعسففرهنگ مترادف و متضاد۱. ستم، ظلم ≠ دادگری ۲. انحراف ۳. کجروی کردن، گمراهشدن، منحرف شدن ≠ هدایت شدن ۴. ظلم کردن، ستم کردن ≠ دادگری کردن