دهریلغتنامه دهخدادهری . [ دُ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به قبیله ٔ دهر بر غیرقیاس . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || پیرسالخورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دهریلغتنامه دهخدادهری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دهر. منسوب به روزگار. || منکرالوهیت که دهر را عامل شمارد. طبیعی مذهب . آنکه خدایی جز روزگار نداند. فرقه ای که دهر را خدا دانند. (یادداشت مؤلف ). کسی که عالم را قدیم داند و به حشر و نشر و قیامت قائل نباشد. (ناظم الاطباء) :</sp
دهریلغتنامه دهخدادهری . [ دَ / دُی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دهر. || کسی که عالم را قدیم گوید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه عالم را قدیم داند و به قیامت قایل نباشد وبه ضم اول به جهت آن است که بنا و حرکات بعضی از الفاظ در حالت نسبت تغییر می یابد. (آنندرا
دهریفرهنگ فارسی عمیدکسی که منکر وجود خداست و معتقد است دنیا ازلی و ابدی است، صانعی ندارد، و پس از زندگی در این دنیا، حشر و معاد نخواهد بود.
دهریفرهنگ فارسی معین(دَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) کسی که زمان را ازلی و ابدی می داند و همة حوادث را ناشی از زمان می داند، ملحد، طبیعی .
دهیریلغتنامه دهخدادهیری . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . واقع در 85هزارگزی شمال میناب با 200 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دهرالغتنامه دهخدادهرا. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن در 42هزارگزی باختر فومن و 10هزارگزی ماسوله . دارای 118 تن سکنه است . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهن
دهریةلغتنامه دهخدادهریة. [ دَ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) دهریه . منسوب به دهر. || (اِخ ) قائلین به قدم دهر. (یادداشت مؤلف ). گروهی از کفار باشند و به قدمت دهر قائل شده اندحوادث را بطور کلی به دهر نسبت دهند. در قرآن مجید از این گروه خبر داده آنجا که می فرماید: و قالوا ما هی الا حیوتنا الدنیا نموت و
دهریسلغتنامه دهخدادهریس . [ دَ ] (ع اِ) داهیه . ج ، دهاریس . (مهذب الاسماء). ولی در متون دیگر دهرس آمده است و جمع آن دهارس .
ماتریالیستفرهنگ مترادف و متضاد۱. مادهگرا، مادی، دهری، مادهانگار، پیرو مکتب اصالت ماده ≠ ایدهآلیست ۲. متاله
تلخ بهرلغتنامه دهخداتلخ بهر. [ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ) : شهنشاه شکرریزان دهری اگرچه شوربخت و تلخ بهری .زلالی (از آنندراج ).
دهریةلغتنامه دهخدادهریة. [ دَ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) دهریه . منسوب به دهر. || (اِخ ) قائلین به قدم دهر. (یادداشت مؤلف ). گروهی از کفار باشند و به قدمت دهر قائل شده اندحوادث را بطور کلی به دهر نسبت دهند. در قرآن مجید از این گروه خبر داده آنجا که می فرماید: و قالوا ما هی الا حیوتنا الدنیا نموت و
دهریسلغتنامه دهخدادهریس . [ دَ ] (ع اِ) داهیه . ج ، دهاریس . (مهذب الاسماء). ولی در متون دیگر دهرس آمده است و جمع آن دهارس .