ترجمه مقاله

دید

did

۱. = دیدن didan
۲. [مجاز] نگاه؛ نظر.
۳. [مجاز] قوۀ بینایی.
⟨ دید زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]
۱. برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر.
۲. تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین.
⟨ دید‌و‌بازدید: ‹دیدووادید› به خانۀ همدیگر رفتن و یکدیگر را ملاقات کردن.

۱. آگاهی، بینش
۲. رویت، نظر، نگرش
۳. باصره، بینایی
۴. دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه
۵. لحاظ، منظر

ترجمه مقاله