ساروانلغتنامه دهخداساروان . (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 9500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 12500 گزی خاور راه شوسه ٔ مهاباد به سردشت . کوهستانی ، هوای آن معتدل مالاریائی ، آب آن از چشمه ، و م
ساروانلغتنامه دهخداساروان . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان از گوزکانان ) اندر کوهها. و مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بیوفا و خونخواره واندر میان ایشان عصبیتی است دائم . (حدود العالم ).
ساروانلغتنامه دهخداساروان . [ رْ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی ساربان است که شتردار باشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ساربان است که نگه دارنده و محافظت کننده ٔ شتر باشد. چه در فارسی «با» را به «واو» تبدیل میکنند. (برهان ). شتربان . اشتربان . اشتروان .
شاروانلغتنامه دهخداشاروان . [ رْ ] (اِ مرکب ) مخفف شادروان است که پرده ٔ بزرگ و شامیانه باشد. (برهان ) : یکی خسروی شاروان گونه گون درازاش میدان اسپی فزون . (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 94).کت و خیمه
صاروانلغتنامه دهخداصاروان . [ ] (اِ) لوف صغیر است . (فهرست مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به صارة شود.
شروانلغتنامه دهخداشروان . [ ش ِرْ ] (اِ) به پارسی درخت سرو است و سرو عربی است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
شیروانلغتنامه دهخداشیروان . [ شیرْ ] (اِخ ) شهر کوچک و مرکز بخش تابع شهرستان قوچان که در کنار راه شوسه ٔ بجنورد واقع است و مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول جغرافیایی 57 درجه و 55 دقیقه و عرض 37<
ساروانکلغتنامه دهخداساروانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در 64 هزارگزی شمال ضیأآباد. کوهستانی ، سردسیر، آب آن از چشمه سار، و محصول آن غلات ، عدس ، لوبیا، یونجه و لبنیات است ، 231
قافلهسالارفرهنگ مترادف و متضاد۱. ساربان، ساروان، قافلهباشی، قافلهدار، قافلهکش، کاروانسالار ۲. رهنما، هادی
ساروانکلغتنامه دهخداساروانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در 64 هزارگزی شمال ضیأآباد. کوهستانی ، سردسیر، آب آن از چشمه سار، و محصول آن غلات ، عدس ، لوبیا، یونجه و لبنیات است ، 231