سنباتلغتنامه دهخداسنبات . [ سُم ْ / سَم ْ ] (اِ) نمودنی باشد، یعنی چیزی که بنظر درآید و نمودی داشته باشد. (برهان ) (آنندراج ). نمایش و هر چیزی که نمودی داشته باشد و بنظر درآید. || افسون . جادو. شعبده .(ناظم الاطباء). ظاهراً ساخته فرقه ٔ آذرکیوان است .
سنباتلغتنامه دهخداسنبات . [ سُم ْ / سَم ْ ] (ع اِمص ) بدخلقی مع زودرنجی و زودخشمی . (منتهی الارب ). بدخلقی و زودرنجی و زودخشمی . (ناظم الاطباء). || (اِ) سَنبات . کون . (منتهی الارب ).
سنبادلغتنامه دهخداسنباد. [ سَم ْ ] (اِ) قوت فکریه و این قوتی باشد عاقله که حصول فکر او است . (برهان ). ظاهراً برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . فکر. خیال . تفکر. قوه ٔ متفکره . (ناظم الاطباء) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
سنبادلغتنامه دهخداسنباد. [ سِم ْ ] (اِخ ) سندباد مجوس مقتول 137 هَ . ق . وی پس از قتل ابومسلم به امر منصور خلیفه که یکی از طرفداران او بود علم طغیان برافراشت . اگرچه وی ظاهراً آیین جدیدی نیاورد و معروف و مجوس بود. و نحوه ٔ اعتقاد او هم به ابومسلم معلوم نیست ،
سنبادفرهنگ نامها(تلفظ: sanbād) (= سندباد) ، ← سندباد . ]اگر سُنباد (= سِنباد) تلفظ شود نام سرِدار مجوسِ ابو مسلم خراسانی، ملقب به اسپهبد فیروز است[.
سنبوتلغتنامه دهخداسنبوت . [ سَم ْ ن َ ] (ع ص ) مرد خشمناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سنبوبلغتنامه دهخداسنبوب . [ سَم ْ ] (ع ص ) رجل سنبوت ؛ مرد خشمناک . (ناظم الاطباء). رجوع به سنبات شود. || سنبات و نمایش . (ناظم الاطباء). || (اِ) هر چیز که بنظر آید و نمودی داشته باشد. (ناظم الاطباء). این لغت پرداخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به سنبات شود.
کونلغتنامه دهخداکون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه ٔ عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. (فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب . وَربة. مِنثَجة. وَبّاعة. وَبّاغة.
یاللغتنامه دهخدایال . (اِ) گردن باشد. (لغت فرس اسدی ). به معنی گردن باشد مطلقاً، اعم از گردن انسان و حیوان دیگر و به عربی عنق گویند. (برهان ). گردن . (آنندراج ). عنق . (غیاث اللغات ). گردن و عنق . (ناظم الاطباء). || بیخ گردن را گفته اند. (برهان ). بن گردن . (سروری ). بیخ گردن . (ناظم الاطباء