قتیللغتنامه دهخداقتیل . [ ق َ ] (ع ص ) کشته . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). مذکر و مؤنث دروی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : سرانگشتان صاحبدل فریبش نه در حنّاکه در خون قتیل است . سعدی .و گر
سیاهة کتِلCattell inventoryواژههای مصوب فرهنگستانمجموعة خودگزارشگری (self-report)هایی که براساس بررسی ویژگیهای شخصیتی بهکمک تحلیل عوامل تهیه میشود و یکی از معروفترین آنها پرسشنامة شانزدهعاملی شخصیت است
قرارگیری یکسویهlateral coital positionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارگیری چندمرحلهای که مسترز و جانسون بهعنوان یک روش کامشدرمانی پیشنهاد کردند
قتیل الجنلغتنامه دهخداقتیل الجن . [ ق َ لُل ْ ج ِن ن ] (اِخ ) لقب سعدبن عباده بزرگ طائفه ٔ خزرج . رجوع به سعدبن عبادة شود.
قتلیلغتنامه دهخداقتلی . [ ق َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قتیل به معنی مقتول . مقتولان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشته شدگان .
قتیل الجنلغتنامه دهخداقتیل الجن . [ ق َ لُل ْ ج ِن ن ] (اِخ ) لقب سعدبن عباده بزرگ طائفه ٔ خزرج . رجوع به سعدبن عبادة شود.
تقتیللغتنامه دهخداتقتیل . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغت کردن در کشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). بسیار کشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بسیار کشتن و میرانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).