لکیکلغتنامه دهخدالکیک . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) لشکر درهم پیوسته . || گوشت . (منتهی الارب ). گوشت بی استخوان . (بحرالجواهر) (مهذب الاسماء). لخم . || درشت اندام پرگوشت . ج ، لکاک . || درختی است سست . (منتهی الارب ). درختی ضعیف . (مهذب الاسماء).
لیککلغتنامه دهخدالیکک . [ ک َ ] (اِ) به معنی لیک است که خرچال باشدو او پرنده ای است کبودرنگ به سرخی مائل . (برهان ).
لکوکلغتنامه دهخدالکوک . [ ل ُ ] (اِ) ج ِ لک که معرب و مفرس لکهه است و آن (یعنی لک ) به هندی نام عدد صدهزار است . (غیاث ).
برودلغتنامه دهخدابرود. [ ب َرْ رَ ] (ع اِ) لکک . (دهار). تولی . تیره . تلی . چاکشو. آلوی چینی . (زمخشری ).
شلککلغتنامه دهخداشلکک . [ ش ِ ک َ ] (اِ) سوراخی که در ته دیوارها کنند تا آبهای کثیف و چرکین و آب باران و جز آن از آن بیرون رود. || ناودان . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء).
ملککلغتنامه دهخداملکک . [ م ُ ک َ ] (اِ) گیاهی که خبازی نیز گویند. (ناظم الاطباء). نوعی از بید. (آنندراج ).
ملککلغتنامه دهخداملکک . [ م ُ ل َک ْ ک َ ] (ع ص ) درشت اندام پرگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بلککلغتنامه دهخدابلکک . [ ب ِ ک َ ] (اِ) آب نیم گرم که آن را شیرگرم خوانند. (از برهان ) (آنندراج ). آب شیرگرم . (شرفنامه ٔ منیری ). بِلکَل . و رجوع به بلکل شود.