مصروعلغتنامه دهخدامصروع . [ م َ ] (ع ص ) برزمین افکنده شده . (آنندراج ). || (اصطلاح پزشکی ) صرع زده و کسی که گرفتار بیماری صرع باشد. (ناظم الاطباء). بیمار صرع . (آنندراج ). مجنون . مبتلای به صرع . که به مرض صرع گرفتار باشد. (یادداشت مؤلف ) : دست در دست بُرده چون مص
مصروعفرهنگ مترادف و متضاد۱. پریزده، جنزده، حملهای، دیوانه، دیودیده، دیوزده، صرعی، غشی، مبتلا به صرع ۲. سایهزده، سایهدار
مسروءةلغتنامه دهخدامسرؤة. [ م َ ءَ ] (ع ص ) تأنیث مسروء. أرض مسروءة؛ زمین بسیارملخ . (از اقرب الموارد). پر از تخم ملخ .(از ناظم الاطباء). و رجوع به مسراءة و مسروة شود.
مسروحلغتنامه دهخدامسروح . [ م َ ] (اِخ ) ابن شهاب الحدی ، مکنی به ابوشهاب . تابعی است . رجوع به ابوشهاب شود.
مسروحلغتنامه دهخدامسروح . [ م َ ] (اِخ ) برادر رضاعی رسول اکرم (ص ) و او پسر ثویبه کنیز ابولهب بود. (از امتاع ج 1 ص 5 و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 104).
مسروةلغتنامه دهخدامسروة. [ م َ رُوْ وَ ] (ع ص ) أرض مسروة؛ زمین «سروة»ناک (سروة به معنی تخم ملخ ، یعنی ملخ ریزه که هنوز برشکل کرم باشد). (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مسروءة شود.