مطهرلغتنامه دهخدامطهر. [ م َ هََ ] (ع اِ) جای طهارت . (آنندراج ). جای تطهیر. و مکان پاک کردن . (ناظم الاطباء). || نزد بعضی از فرق نصاری جائی است که نفس بعد از مرگ در آن پاک شود به عذابی مانند عذاب جهنم جز آنکه این عذاب برخلاف عذاب جهنم که ابدی است متناهی خواهد بود. (از محیطالمحیط).
مطهرلغتنامه دهخدامطهر. [ م ُ طَهَْ هََ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مکنی به ابوالقاسم وزیر عضدالدوله ٔ دیلمی و ازنویسندگان حاذق و نیکو سیرت و پسندیده صورت و بلندهمت و بزرگ نفس و قوانین ریاست و اعمال نیک دانست . به عضدالدوله پیوست و بخدمت او موسوم شد. و رجوع به تجارب السلف ص 2
مطهرلغتنامه دهخدامطهر. [ م ُ طَهَْ هََ ] (اِخ ) ابن محمد الحسنی جرموزی . رجوع به جرموزی و اعلام زرکلی ج 3 ص 1048 شود.
متحیرلغتنامه دهخدامتحیر. [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) سرگشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته و آشفته و حیران و آواره و رانده ٔ از جای . آشفته و سرگردان و سرگشته و حیران و متعجب . (ناظم الاطباء) : من هرگز بونصراستادم را دل مشغول تر و متحیرتر ندیدم از آن روزگارکه اکن
متهیرلغتنامه دهخدامتهیر. [ م ُ ت َ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) متهور. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهیر و تهور و متهور شود.
مثعرلغتنامه دهخدامثعر. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) آن که تجسس اخبار میکند. (ناظم الاطباء). تجسس کننده ٔ اخبار به دروغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثعار شود.
مطحرلغتنامه دهخدامطحر. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) کمان تیر دورانداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کمان دورانداز. (ناظم الاطباء). || تیر که دور رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حرب مطحر؛ حرب زبون که دور کند و دفع سازد یکدیگر را. (منتهی الارب ) (آنندرا
مطحرلغتنامه دهخدامطحر. [ م ُ ح َ ] (ع ص ) نصل مطحر؛ پیکان دراز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطهریلغتنامه دهخدامطهری . [ م ُ طَهَْ هََ ] (حامص ) پاکی . پاکیزگی : ور جنبی ز میکده بر در کعبه بگذردکعبه ز لوث کعب او کی فتد از مطهری .خاقانی .
مطهراتلغتنامه دهخدامطهرات . [ م ُ طَهَْ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمطهر. چیزهائی که بر حکم فقه اسلامی وسیله ٔ تطهیر اشیاء متنجس هستند. در توضیح المسائل آرد: یازده چیز نجاست را پاک می کند و آنها را مطهرات گویند. اول آب . دوم زمین . سوم آفتاب . چهارم استحاله . پنجم کم شدن دوسوم آب انگور. ششم انتقال . هف
مطهرةلغتنامه دهخدامطهرة. [ م َ هََ رَ ] (ع اِ) سبب طهارت ، و منه الحدیث : السواک مطهرة للفم مرضات للرب ؛ یعنی مسواک سبب پاکی و نزاهت دهان و خشنودی خداوندجهان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مطهرةلغتنامه دهخدامطهرة. [ م َ هََ رَ / م ِ هََ رَ ] (ع اِ) ظرفی که بدان طهارت کنند و آب دست دان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبدستان . (دهار). آفتابه و ظرف آب که بدان وضو کنند. (غیاث ). ابریق . آفتابه . کوزه که در آن آب کنند و
مطهرةلغتنامه دهخدامطهرة. [ م ُ طَهَْ هََ رَ ] (ع ص ) پاک و پاکیزه . (از ناظم الاطباء). پاکیزه . (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 104) : و لهم فیها ازواج مطهرة و هم فیها خالدون . (قرآن 2
مطهریلغتنامه دهخدامطهری . [ م ُ طَهَْ هََ ] (حامص ) پاکی . پاکیزگی : ور جنبی ز میکده بر در کعبه بگذردکعبه ز لوث کعب او کی فتد از مطهری .خاقانی .
مطهراتلغتنامه دهخدامطهرات . [ م ُ طَهَْ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمطهر. چیزهائی که بر حکم فقه اسلامی وسیله ٔ تطهیر اشیاء متنجس هستند. در توضیح المسائل آرد: یازده چیز نجاست را پاک می کند و آنها را مطهرات گویند. اول آب . دوم زمین . سوم آفتاب . چهارم استحاله . پنجم کم شدن دوسوم آب انگور. ششم انتقال . هف
مطهرةلغتنامه دهخدامطهرة. [ م َ هََ رَ ] (ع اِ) سبب طهارت ، و منه الحدیث : السواک مطهرة للفم مرضات للرب ؛ یعنی مسواک سبب پاکی و نزاهت دهان و خشنودی خداوندجهان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مطهرةلغتنامه دهخدامطهرة. [ م َ هََ رَ / م ِ هََ رَ ] (ع اِ) ظرفی که بدان طهارت کنند و آب دست دان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبدستان . (دهار). آفتابه و ظرف آب که بدان وضو کنند. (غیاث ). ابریق . آفتابه . کوزه که در آن آب کنند و
مطهرةلغتنامه دهخدامطهرة. [ م ُ طَهَْ هََ رَ ] (ع ص ) پاک و پاکیزه . (از ناظم الاطباء). پاکیزه . (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 104) : و لهم فیها ازواج مطهرة و هم فیها خالدون . (قرآن 2
دیر بخمطهرلغتنامه دهخدادیر بخمطهر. [ دَ رِ ب ِ خ َ طَ ] (اِخ ) نام یکی از اعمال شرقیه در مصر است . (از تاج العروس ).