استهواءلغتنامه دهخدااستهواء. [ اِ ت ِهَْ ] (ع مص ) سرگشته کردن . (زوزنی ) (وطواط). سرگشته گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). شیفته دل گردانیدن . || از راه بردن . بفریفتن . || طلب سرگشتگی کردن . || سرگشتگی .سرگشته شدن . || خواب مغناطیسی . تنویم مغناطیسی . خواب بندی . منتر.
مستسبعلغتنامه دهخدامستسبع. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) بر جای خشک شده .به حالت بی حرکتی درآمده از دیدار دشمن چون موش آنگاه که گربه ببیند یا شکاری آنگاه که شیر بیند. هراسی سخت که نخجیر را از دیدار ددگان دست دهد که آنان رااز جنبش و رفتار بازدارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).- مستسبع شدن
تر کردنلغتنامه دهخداتر کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی . (آنندراج ). نم کردن و خیساندن و آب دادن . (ناظم الاطباء) : و سماق و عدس و گل سرخ اندر گلاب تر کنند و بدان گلاب مضمضه کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).همه را یک شبانه روز اندر آب باران تر کنن