منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م َ ت َ ] (اِ) مأخوذ از سنسکریت ، کلام و آواز مؤثر. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از اوستائی منثره ، به معنی کلام مقدس ، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون . (از فرهنگ فارسی معین ).- انتر و منتر ؛ معطل و حیر
منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) اسب تیزرو. (منتهی الارب ) یابوی تیزدو. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
منثرلغتنامه دهخدامنثر. [ م ِ ث َ ] (ع ص ) بسیارسخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرگو. پرحرف . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منثرلغتنامه دهخدامنثر. [ م ُ ث َرر ] (ع ص ) فرس منثر؛ اسب تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منثرلغتنامه دهخدامنثر. [ م ُ ن َث ْ ث َ ] (ع ص ) مرد سست بیخیر.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیار پراکنده شده . (ناظم الاطباء). پراکنده . گویند: دُرّ منثر. (از اقرب الموارد).
بایب منترلغتنامه دهخدابایب منتر. [ ی َ م َ ت َ ] (اِ مرکب ) یکی از دعاهایی که برهمن ها در عبادتگاه خوانند و از آن جمله است بارن منترو بایب منتر و سوم منتر. (از ماللهند بیرونی ص 250).
بارن منترلغتنامه دهخدابارن منتر. [ ] (اِخ ) کلمه ای است هندی که بر یکی از جهات اطلاق می شده است . (ماللهند چ لیپزیک 1925 ص 250 س 1).
منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) اسب تیزرو. (منتهی الارب ) یابوی تیزدو. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م َ ت َ ] (اِ) مأخوذ از سنسکریت ، کلام و آواز مؤثر. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از اوستائی منثره ، به معنی کلام مقدس ، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون . (از فرهنگ فارسی معین ).- انتر و منتر ؛ معطل و حیر
منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م َ ت َ ] (اِ) مأخوذ از سنسکریت ، کلام و آواز مؤثر. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از اوستائی منثره ، به معنی کلام مقدس ، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون . (از فرهنگ فارسی معین ).- انتر و منتر ؛ معطل و حیر
منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) اسب تیزرو. (منتهی الارب ) یابوی تیزدو. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
منترفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] مورد تمسخر و استهزا.۲. [عامیانه] معطل.۳. (اسم) افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند.⟨ منتر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. مسخره کردن.۲. معطل کردن.
منترفرهنگ فارسی معین(مَ تَ) [ سنس . ] (اِ.) 1 - افسون ، کلام مؤثر. 2 - ذکری برای رام کردن و دفع گزند جانور درنده . 3 - (عا.) مسخره کرده شده .
منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م َ ت َ ] (اِ) مأخوذ از سنسکریت ، کلام و آواز مؤثر. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از اوستائی منثره ، به معنی کلام مقدس ، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون . (از فرهنگ فارسی معین ).- انتر و منتر ؛ معطل و حیر
منترلغتنامه دهخدامنتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) اسب تیزرو. (منتهی الارب ) یابوی تیزدو. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
منترفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] مورد تمسخر و استهزا.۲. [عامیانه] معطل.۳. (اسم) افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند.⟨ منتر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. مسخره کردن.۲. معطل کردن.
بارن منترلغتنامه دهخدابارن منتر. [ ] (اِخ ) کلمه ای است هندی که بر یکی از جهات اطلاق می شده است . (ماللهند چ لیپزیک 1925 ص 250 س 1).
بایب منترلغتنامه دهخدابایب منتر. [ ی َ م َ ت َ ] (اِ مرکب ) یکی از دعاهایی که برهمن ها در عبادتگاه خوانند و از آن جمله است بارن منترو بایب منتر و سوم منتر. (از ماللهند بیرونی ص 250).