نافرجاملغتنامه دهخدانافرجام . [ ف َ ] (ص مرکب ) ناتمام . (ناظم الاطباء). که فرجام ندارد. بی فرجام . بی پایان . که او را انتهائی نبود. تمام ناشده . به اتمام نارسیده . ابتر. اتمام نایافته . || بدعاقبت . (ناظم الاطباء). کسی که نکوئی آخر کار نداشته باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نحس . مشؤوم . (از
نافرجامفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که عاقبت کارش خوب نباشد؛ بدعاقبت: ◻︎ این دو چیزم بر گناه انگیختند / بخت نافرجام و عقل ناتمام (سعدی: ۱۴۷).۲. بیهوده؛ بیفایده.۳. شوم.
ناسزافرهنگ مترادف و متضاد۱. بددهانی، دشنام، سب، سقط، شتم، شنیع، فحش، لعن، ناشایست، هتک ۲. بد، ناروا، ناصواب ۳. نافرزام، نکوهیده