نویسائیلغتنامه دهخدانویسائی . [ ن ِ ] (حامص ) نویسایی . قوت نوشتن . (یادداشت مؤلف ). نویسندگی . نوشتن . (فرهنگ فارسی معین ).نویسنده بودن . نوشتن دانستن و توانستن : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.س
خوانائیلغتنامه دهخداخوانائی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی آنچه قابل خواندن است . کیفیت قابل خواندن . آنچه شایسته ٔ خواندن است ، چون : این کتاب خوانایی دارد که اینهمه اصرار بخواندش می کنی ؟ || عمل خواندن . (یادداشت بخط مؤلف ) :</span
خوانالغتنامه دهخداخوانا. [ خوا / خا ] (نف ) آنکه تواند خواند. خواننده . باسواد. (یادداشت بخط مؤلف ).- ناخوانا ؛ بی سواد. (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی چرا آن قبله ٔ کل ن