ورزالغتنامه دهخداورزا. [ وَ ] (نف ، اِ) ورزاو. گاو نر. گاو ورز : و هر بنده ای با زن وفرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود. (فرهنگ فارسی معین از تفسیرابوالفتوح رازی چ 1 ج 3</
گورزالغتنامه دهخداگورزا. (ن مف مرکب ) کوتاه قد. قصیرالقامه . کوتوله . رجوع به فرهنگ نظام شود.- مثل گورزاها ؛ با قدی کوتاه . (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1853). رجوع به گورزاد شود.
گوریزیالغتنامه دهخداگوریزیا. [ گ ُ ] (اِخ ) گریتز (گرتز ) سابق . شهری از ایتالیا (ونه تی ) که در کنار رودخانه ٔ ایزونزو در مرز یوگسلاوی واقع است . جمعیت آن 42100 تن است . شارل دهم در سال 1836 م . در آنجا مرد. از سال <span class=
گورزافرهنگ فارسی عمیدکسی که رشد بدنش کافی نبوده و قدش کوتاه مانده. این حالت از کمکاری تیروئید و یا بیماریهای مادرزادی قلب است؛ کوتوله.
ورزانیدنلغتنامه دهخداورزانیدن . [ وَ دَ ] (مص ) مالیدن . ورز دادن خمیر را. مالش دادن آن را چنانکه برای نان پختن .
ورزاولغتنامه دهخداورزاو. [ وَ ] (نف ، اِ) گاوی را گویند که زمین بدان شیار کنند، یعنی گاو زراعت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). رجوع به ورزا شود.
ورزانیدنلغتنامه دهخداورزانیدن . [ وَ دَ ] (مص ) مالیدن . ورز دادن خمیر را. مالش دادن آن را چنانکه برای نان پختن .
ورزاولغتنامه دهخداورزاو. [ وَ ] (نف ، اِ) گاوی را گویند که زمین بدان شیار کنند، یعنی گاو زراعت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). رجوع به ورزا شود.
گورزالغتنامه دهخداگورزا. (ن مف مرکب ) کوتاه قد. قصیرالقامه . کوتوله . رجوع به فرهنگ نظام شود.- مثل گورزاها ؛ با قدی کوتاه . (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1853). رجوع به گورزاد شود.
اسفورزالغتنامه دهخدااسفورزا. [ اِ فُرْ ] (اِخ ) اِسْفُرزا. اِسفورچه . نام خاندان معروف ایتالیایی در مائه ٔ 15 و 16 م . که در مسند دوکی میلان فرمانروائی داشتند. پیشوای ایشان جاکومّیتسو اَتِّنْدُلو اسفورچه نام داشته . ملوک طوایف ا
گورزافرهنگ فارسی عمیدکسی که رشد بدنش کافی نبوده و قدش کوتاه مانده. این حالت از کمکاری تیروئید و یا بیماریهای مادرزادی قلب است؛ کوتوله.