پروردنلغتنامه دهخداپروردن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص ) پروراندن . پروریدن . پرورانیدن . پرورش کردن . پرورش دادن .تنبیت . تربیت کردن . رب ّ. تربیت . (تاج المصادر بیهقی ). ترشیح . (تاج المصادر). تأدیب . تعلیم کردن . آموختن . فرهنجیدن . بزرگ کردن . بار آوردن (چنانکه طفلی را) :
پروریدنلغتنامه دهخداپروریدن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص ) پروردن . پروراندن . پرورانیدن . تیمار کردن . پرورش دادن . تربیت کردن . بار آوردن . بزرگ کردن . ترشیح . تعلیم . تأدیب : یوز را هرچند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری . رودکی .مار
پروردنفرهنگ فارسی عمید۱. پروراندن؛ پرورش دادن: ◻︎ مار را هر چند بهتر پروری / چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی: ۵۱۱)، ◻︎ یکی بچهٴ گرگ میپرورید / چو پرورده شد خواجه بر هم درید (سعدی۱: ۱۸۹).۲. تربیت کردن.۳. فربه ساختن.۴. [مجاز] آماده کردن.
باد پروردینلغتنامه دهخداباد پروردین . [دِ پ َرْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد دبور باشد. رجوع به باد فروردین و باد برین و باد دبور شود.
تیرمهلغتنامه دهخداتیرمه . [ م َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تیرماه . تیر. فصل پائیز : اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیرچرا برهنه شود بوستان چو آید تیر. عنصری .ماه پروردین حریر فستقی بخشیده بودمر درخت باغ را زو باغ شد زینت پذیرتیرمه
چمچملغتنامه دهخداچمچم . [ چ ُ چ ُ / چ َ چ َ ] (اِ) به معنی رفتار و خرام آمده است . (برهان ). رفتار و خرام را گویند. (جهانگیری ). خرام . (رشیدی ). رفتار و خرام . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : سر بر مزن از هستی تا راه نگردد
پذیرلغتنامه دهخداپذیر. [ پ َ ] (نف مرخم ) پذیرنده .ترکیب ها:- آب پذیر . اصلاح پذیر. افسون پذیر. اندرزپذیر. پایان پذیر. پندپذیر. پوزش پذیر. تربیت پذیر. چاره پذیر. (فردوسی ). چکّش پذیر. خاطرپذیر. خدشه پذیر. دانش پذیر. (فردوسی ). درپی پذیر. درمان پذیر. دلپذیر. دین
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِ) از کلمه ٔ دِنّار مشتق شده است نون اول را بدل به «یاء» کردند تا بمصدرهائی که بر وزن فعال می آید چون کذاب اشتباه نشود مانند قوله تعالی : و کذبوا بآیاتنا کذابا. ج ، دنانیر و نون اصلی که بدل به «یاء» شده بود در جمع باز میگردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از منتهی الار
باد پروردینلغتنامه دهخداباد پروردین . [دِ پ َرْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد دبور باشد. رجوع به باد فروردین و باد برین و باد دبور شود.