پرپهنلغتنامه دهخداپرپهن . [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید و استشمام آن غشی را زائل کند و منع احتلام نماید... و معرب آن فرفین است . فَرفَهن . فَرفَه
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
ناحیۀ رانfemoral region, regio femoralisواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای از اندام پایینی که بین مفصل کوهانه در بالا و مفصل زانو در پایین قرار دارد متـ . مثلث ران femoral triangle
تهیگاه، ناحیۀ کشالۀ رانinguinal region, groin, regio inguinalis, inguenواژههای مصوب فرهنگستان← ناحیۀ تهیگاه
رعنلغتنامه دهخدارعن . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. || موضعی است به بحرین . || موضعی است نزدیک حفر ابی موسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است در طریق حاج بخره بین حفر ابی موسی و مادیة. (از معجم البلدان ).
رعنلغتنامه دهخدارعن . [ رَ ] (ع اِ) تندی که از کوه بیرون خاسته بود. (از مهذب الاسماء). بینی پیش آمده ٔ کوه . (ناظم الاطباء).ج ، رُعون و رِعان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَعل شود. || کوه دراز. ج ، رُعون و رِعان . (ناظم الاطباء). کوه دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج )
بربهینلغتنامه دهخدابربهین . [ ب َ ب َ ] (اِ) سبزه ای است . بقلةالحمقاء. خرفه . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ پرپهن است . رجوع به پرپهن شود.
برپهنلغتنامه دهخدابرپهن . [ ب َ پ َ هََ ] (اِ) تخت . (آنندراج ). تخت و سریر. || پرش و پرندگی . (ناظم الاطباء). || خرفه . (آنندراج )(ناظم الاطباء). پرپهن . رجوع به خرفه و پرپهن شود.
فرفهنلغتنامه دهخدافرفهن . [ ف َ ف َ هََ ] (معرب ، اِ) معرب پرپهن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رستنیی باشد که آن را خرفه گویند و به عربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفین و پرپهن شود.
بخلهلغتنامه دهخدابخله . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) خرفه . بقلةالحمقاء. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). فرفخ . (دستوراللغة). پرپهن . (فرهنگ جهانگیری ). پرپهن . فرفخ . (صحاح الفرس ). بیخله . تخمگان . خرفه . فرفخ . پرپهن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مویزاب