پودرلغتنامه دهخداپودر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند.
آستانۀ بوthreshold odor, odor thresholdواژههای مصوب فرهنگستانحدی از بوی نمونۀ آب یا گاز که پس از رقیقسازی، برای شامۀ انسان قابل تشخیص باشد
گشتهبوoff odourواژههای مصوب فرهنگستانبویی غیر از بوی طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه ٔ بم به کرمان . سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ گ َ / گُو دَ ] (اِ) در پهلوی گوتر .مرکب از: گو (گاو) + تر، همریشه ٔ ترانه و توله و روی هم به معنی بچه گاو است . (مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال 3 شماره ٔ2 ص <span class=
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ گ َ دَ ] (اِخ ) نام پسر شاپور. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به گودرز شود.
پودراتچیلغتنامه دهخداپودراتچی . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) (از: روسی پُدرات + چی ترکی ) مقاطعه کار برای تسطیح جاده ها و غیره . کنتراتچی .
پودرهالغتنامه دهخداپودرها. [ ] (اِخ ) (توطئه ٔ...) توطئه ای که در انگلستان توسط بعض کاتولیک ها برای عزل ژاک اول و انحلال مجلس شوری بعمل آمد (5 نوامبر 1605م .).
پودرسازpulverizer/pulveriserواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای کاهش اندازة پسماند یا هر مادة دیگر و تبدیل آن به ذرات بسیار ریز
powdersدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر، گرد، باروت، پودر صورت، سوده، خاکه، پودر کردن، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
powderدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر، گرد، باروت، پودر صورت، سوده، خاکه، پودر کردن، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
powderingدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر شدن، پودر کردن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
پودراتچیلغتنامه دهخداپودراتچی . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) (از: روسی پُدرات + چی ترکی ) مقاطعه کار برای تسطیح جاده ها و غیره . کنتراتچی .
پودرهالغتنامه دهخداپودرها. [ ] (اِخ ) (توطئه ٔ...) توطئه ای که در انگلستان توسط بعض کاتولیک ها برای عزل ژاک اول و انحلال مجلس شوری بعمل آمد (5 نوامبر 1605م .).
پودر شاخهایdendritic powder, arborescent powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری با دانههایی شاخهدار، مرکب از یک شاخۀ اصلی و چند شاخۀ فرعی
پودر آبافشاندwater atomized powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از دانههای بیشکل یا کشیده که براثر برخورد رشتۀ فلز با آبِ تحت فشار ایجاد میشود
پودر آتشگیرpyrophoric powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری که در هوا ناپایدار است و به علت بزرگی سطح رویۀ دانههایش خودبهخود آتش میگیرد
قالبگیری پودرpowder mouldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فرایند قالبگیری که در آن بسپارهایی نظیر پلیاتیلن و نایلون به داخل قالبهای گرم وارد و فشرده میشود و با سازوکارهای گوناگون و ذوب موضعی یا تفجوشی لایۀ یکنواختی به شکل همان قالب به وجود میآید
متالورژی پودرpowder metallurgyواژههای مصوب فرهنگستانعلم و فن تولید پودر فلزات و بهرهگیری از آن در ساخت قطعات