چتلغتنامه دهخداچت . [ چ ِ ] (اِ) در تداول مردم قزوین ، جائی که دیوار در کوچه و کوی بسوی دیگر پیچد. جائی از شارع که بسوی دیگر رود.
چتلغتنامه دهخداچت . [ چ ِ ] (موصول + ضمیر) مخفف چه ترا : خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمدبباید داد داد او بکام دل بهرچت کر. دقیقی (از لغت فرس چ اقبال ص 134).ز بهرام و از رستم نامدارز هرچت بپ
چتفرهنگ فارسی معین(چَ تْ) [ انگ . ] (اِمص .) صحبت دوستانه ، درد دل ، ارتباط محاوره ای از طریق اینترنت .
چتربالپَری،چتربالparaglidingواژههای مصوب فرهنگستانورزشی تفریحی یا رقابتی که در آن چتربالی به بدن فرد متصل میشود تا با آن و به سمت زمین پرواز کند
چتر در چتر کشیدنلغتنامه دهخداچتر در چتر کشیدن . [ چ َ دَ چ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مساوات و برابری در رتبه کردن . (آنندراج ). مساوات و برابری داشتن در کاری . (مجموعه ٔ مترادفات ص 334) : رتبه ٔ عشق
چتربالپَری پهنهگذر،چتربال پهنهگذرcross-country paragliding,cross-country flying, XC flyingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مواد چتربالپَری که در آن فرد با استفاده از جریان هوای گرم تا جایی که بتواند ارتفاع میگیرد و سپس پرواز میکند تا جریان هوای گرم دیگری بیابد و این فرایند را تکرار کند
چتربالپَری دقت،چتربال دقتparagliding accuracy,accuracyواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مواد چتربالپری که در آن فرود در نزدیکی یا در مرکز هدف تعیینشده اهمیت دارد
چتربالپَری نمایشی،چتربال نمایشیparagliding aerobaticsواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مواد چتربالپَری که در آن شرکتکنندگان به حرکات نمایشی و جولان هوایی میپردازند
چتر عنبریلغتنامه دهخداچتر عنبری . [ چ َ رِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای شب استعمال کنند. (از فرهنگ نظام ). کنایه از شب . چتر عنبرین . رجوع به چتر عنبرین شود.
چتلانقوشلغتنامه دهخداچتلانقوش . [ چ َ] (ترکی ، اِ) بن . بنه . حبةالخضراء. ضِرامه . بوکلک . بُطم . ضِرو. چتلاقوج . چتلاقوچ . میوه ٔ درخت بنه . رجوع به چتلاقوج و چتلاقوچ شود.
چتر آبنوسلغتنامه دهخداچتر آبنوس . [ چ َ رِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب : جعد پرده پرده درهم همچو چتر آبنوس زلف حلقه حلقه برهم همچو مشک اندوده نای .منوچهری .
چتر بارانیلغتنامه دهخداچتر بارانی . [ چ َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چتر مخصوص محافظت از باران . چتری که برای محافظت از ریزش باران بکار برند، و بیشتر به رنگ سیاه است . چتر سیاه رنگی بزرگتر از چتر آفتابی .
چترکلغتنامه دهخداچترک . [ چ َ رَ ] (اِ) نام گیاهی . (ناظم الاطباء). یکنوع از سرخس هایی که در پزشکی بکار میرود و برگهای کوچک آن بریدگی زیاد دارد و بواسطه ٔ زیادی هاگینه ها در زیر آن زرد رنگ است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 168).
آنچتلغتنامه دهخداآنچت . [ چ ِ ] (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنچه ترا : بدو گفت زال ای پسر هوش دارهر آنچت بگویم ز من گوش دار.فردوسی .
آنچتفرهنگ فارسی عمیدآنچه تو را: ◻︎ بدو گفت زال ای پسر هوش دار/ هرآنچت بگویم ز من گوشدار (فردوسی۲: ۲۴۵).