چلرلغتنامه دهخداچلر. [ چ ِ ل َ ] (اِ) قسمی درخت . نامی است که در نوز مازندران به «الاش » و «راش » دهند. نامی که در «نور» به «فاگوس سیلواتیکا» دهند. نبع. درختی است که چوب آن برای ساخت پارو و دسته ٔ بیل یا برای سوخت استعمال می شود و در جنگلهای ایران از آن موجود است و برای کاغذسازی نیز مفید می
چلرفرهنگ فارسی عمیددرختی با ساقۀ قطور و برگهای بیضیشکل که از چوب آن در صنعت استفاده میشود؛ آلاش؛ آلش؛ الاش؛ راش؛ راج؛ مرس؛ قزلآغاج؛ قزلگز.
لور و لرلغتنامه دهخدالور و لر. [ رُ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زمین سیلاب کنده در گذر سیل : گر سبکباری مترس از راه ناهموار از آنک بهترین میدان تک خرگوش را لور و لر است . امیرخسرو.رجوع به لر و لور شود.
لرلغتنامه دهخدالر. [ ل ُ ] (اِخ ) (ایل ...) نام قبیله ای از ایرانیان . طایفه ای از ایرانیان چادرنشین . طایفه ای از صحرانشینان و مردم قهستان . (برهان ). نام طایفه ای است از مردم صحرانشین . (جهانگیری ). لر و یا لور نام عشیرتی است بزرگ از عشایر کرد. رجوع به لرستان شود. (قاموس الاعلام ترکی ). گ
گلیگرلغتنامه دهخداگلیگر. [ گ ِ گ َ ] (ص مرکب ) (از: گل (بکسر اول ) + ی [ واسطه ] + گر، پسوند شغل ). (فرهنگ رشیدی ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلگارو بنا. (برهان ). گلکار. (فرهنگ رشیدی ) : زمانه هست به دولتسرای تو معمارچو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور. <
گیچلرلغتنامه دهخداگیچلر. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش ارومیه . واقع در 18500گزی شمال خاوری ارومیه و 2500گزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس . محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 365</span
گیچلرلغتنامه دهخداگیچلر. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلوبخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 18000 گزی شمال ارومیه و 2500 گزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس . محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="ltr"
چلریزلغتنامه دهخداچلریز. [چ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 25 هزارگزی جنوب باختری سپیدشت و 13 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر واقع است و 50 تن سکنه دار
راشفرهنگ فارسی عمیددرختی جنگلی با برگهای ضخیم و گلهای خوشهای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد؛ آلاش؛ الاش؛ آلوش؛ آلش؛ چهلر؛ چلر؛ مرس؛ قزلآغاجغ؛ قزلگز.
الاشلغتنامه دهخداالاش . [ اَ ] (اِ) آلاش . راش . زان . بُشجیر عیش السیاح . شجرةالنَبَع. از درختانی است که طالب آب و هوای مرطوب میباشد، از آستارا و طوالش و دیلمان تا کلارستاق و نور و کجور دیده میشود. این درخت بیشتر در نقاط مرتفع کوهستانی میروید و در جنگلهای نور که تا <span class="hl" dir="ltr"
نبعلغتنامه دهخدانبع. [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن آب چاه و چشمه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بیرون آمدن آب از چشمه . (از اقرب الموارد). نُبوع . (منتهی الارب ). نَبَعان . (معجم متن اللغة). جوشیدن آب از چشمه . (فرهنگ خطی ) : ور ره نبعش بود بسته چه غ
راشلغتنامه دهخداراش . (اِ) توده و انبار غله ٔ پاک شده را گویند مرادف جاش . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ رشیدی ). توده و انبار غله .(غیاث اللغات ). توده و انبار غله ٔ پاک شده و از کاه برآورده را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). انبارغله . چاش نیز گویند. (شعوری ج <span class="hl"
چلریزلغتنامه دهخداچلریز. [چ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 25 هزارگزی جنوب باختری سپیدشت و 13 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر واقع است و 50 تن سکنه دار
گیچلرلغتنامه دهخداگیچلر. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش ارومیه . واقع در 18500گزی شمال خاوری ارومیه و 2500گزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس . محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 365</span
گیچلرلغتنامه دهخداگیچلر. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلوبخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 18000 گزی شمال ارومیه و 2500 گزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس . محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="ltr"
گیچلرلغتنامه دهخداگیچلر. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان گیچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 47000 گزی خاوری پلدشت و 25000 گزی خاور شوسه ٔ خوی به ماکو. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 6