گمنامیلغتنامه دهخداگمنامی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی نام بودن . بی نام و نشان بودن . خامل ذکر بودن . خمول . غمیضه . (منتهی الارب ).- امثال : شهرت بشر به که گمنامی . (کیمیای سعادت ).گم نامی به که بدنامی . (امثا
گمنامی فرستندهsender anonymityواژههای مصوب فرهنگستاندر یک سامانۀ پیام، عدم امکان شناسایی فرستندۀ پیام ازطریق شنود
گمنامی گیرندهrecipient anonymityواژههای مصوب فرهنگستاندر یک سامانۀ پیام، عدم امکان شناسایی گیرندۀ پیام ازطریق شنود
گمناملغتنامه دهخداگمنام . [گ ُ ] (ص مرکب ) بی نام و نشان . (آنندراج ). بی نام . خامل . خامل ذکر. خامد. قَبور. (منتهی الارب ) : نیمه شب پنهان بکوی دوست گمنامان شوندشهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن . خاقانی (دیوان چ سجادی ص <span class="hl"
گمناملغتنامه دهخداگمنام . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 47هزارگزی شمال حسینیه و 45هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش <spa
گمنامی فرستندهsender anonymityواژههای مصوب فرهنگستاندر یک سامانۀ پیام، عدم امکان شناسایی فرستندۀ پیام ازطریق شنود
گمنامی گیرندهrecipient anonymityواژههای مصوب فرهنگستاندر یک سامانۀ پیام، عدم امکان شناسایی گیرندۀ پیام ازطریق شنود
گمنامی فرستندهsender anonymityواژههای مصوب فرهنگستاندر یک سامانۀ پیام، عدم امکان شناسایی فرستندۀ پیام ازطریق شنود
گمنامی گیرندهrecipient anonymityواژههای مصوب فرهنگستاندر یک سامانۀ پیام، عدم امکان شناسایی گیرندۀ پیام ازطریق شنود