گیومهفرهنگ فارسی عمیدعلامتی به شکلِ « » که برای مشخص کردن نقل قول یا عبارت خاصی در دو طرف آن به کار میرود.
گیومهquotation marks, inverted commaواژههای مصوب فرهنگستاننشانهای با شکلهای « » یا ” “یا’ ‘ که عموماً برای نشان دادن نقل دقیق و لفظبهلفظ گفتۀ گوینده به کار میرود متـ . علامت نقلقول
پومیهلغتنامه دهخداپومیه . [ پ ُ ی ِ ] (فرانسوی ، ص ) استاد در بازی «پوم ». || سازنده و فروشنده ٔ ادوات لازم برای بازی «پوم ».
پومپهلغتنامه دهخداپومپه . [ پ ُ پ ِ ] (اِخ ) (کنئوس ) ملقب به کبیر. کنسول روم به اتفاق کراسوس از 70 ق . م . و از یاران سیلا.مقتول در 47 ق .م . هنگام فرار از چنگ سزار بمصر. (رجوع به تاریخ رم آلبرماله و ایران باستان ج <span clas
چومهلغتنامه دهخداچومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان . 115 تن سکنه دارد. از شطالعرب آبیاری میشود. محصول عمده اش خرماست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
ژومهلغتنامه دهخداژومه . [ م ِ ] (اِخ ) نام بخشی از بلژیک به هِنو ، دارای 28000 تن سکنه . آنجا محل استخراج فلزات و کارخانه های شیشه سازی است .
گومچهلغتنامه دهخداگومچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) گوچه ٔ تنگ و کم وسعت . (ناظم الاطباء). اما در فرهنگهای دیگر دیده نشدظاهراً مصحف کویچه ، کوچه باشد. رجوع به کوچه شود.