یپنلولغتنامه دهخدایپنلو. [ ی َ پ َ ] (ترکی ،اِ) مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند، به هندی آن را مندی و گنج گویند. (لطائف از آنندراج ). موضعی که امتعه و اقمشه ازهر شهری بدانجا آرند. (یادداشت مؤلف ) : شد یپنلومرو را دارالرباح وان
یپنلوفرهنگ فارسی عمیدمحوطه یا میدانی که از هر طرف کالاهای مختلف میآورند و در آنجا برای فروش عرضه میکردند: ◻︎ چون یپنلو در میان شهرها / از نواحی آید آنجا بهر ما (مولوی: ۱۰۰۹).
پنیلولغتنامه دهخداپنیلو. [ پ َ ] (اِخ ) جائی باشد در شهر که در آن اسباب و غله و امثال آن فروشند. (برهان قاطع). و صاحب برهان قاطع در حرف یا معالنون این کلمه را بار دیگر بصورت ینپلو آورده و مینویسد: جا و مقامی را گویند از هر شهر که اسباب و امتعه و غله آنچه ازاطراف آورند در آنجا فروشند و بمعنی کا
ینپلولغتنامه دهخداینپلو. [ یَم ْ پ َ ] (ترکی ، اِ) میدان و بازاری که اسباب و امتعه و غله و هر چیز که از اطراف آورند در آنجا فروشند. هفته بازار. (ناظم الاطباء). مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند. به هندی آن را مندی و گنج گویند. (از غیاث ). ینپلو مصحف یپنلو و ترک
نیلوفرهنگ نامها(تلفظ: nilu) (سنسکریت ـ فارسی) (نیل + او /uـ/ (پسوند شباهت)) ، شبیه به نیل ، مثل نیل ، ← نیل.
قیل پنلولغتنامه دهخداقیل پنلو. [ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو)، سکنه ٔ آن 217تن . آب آن از رود قوطی گلی . محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله نیم کیلو
ینپلولغتنامه دهخداینپلو. [ یَم ْ پ َ ] (ترکی ، اِ) میدان و بازاری که اسباب و امتعه و غله و هر چیز که از اطراف آورند در آنجا فروشند. هفته بازار. (ناظم الاطباء). مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند. به هندی آن را مندی و گنج گویند. (از غیاث ). ینپلو مصحف یپنلو و ترک
دیده ورلغتنامه دهخدادیده ور. [ دی دَ / دِ وَ ] (ص مرکب ) صاحب دیده . با بینائی . مقابل کور. صاحب چشم . بصیر. بیننده . (یادداشت مؤلف ). بینا. (شرفنامه ٔ منیری ).ابصار، دیده ور گردانیدن . (منتهی الارب ) : گردد ز چشم دیده وران ناپدید<br