آبادکردلغتنامه دهخداآبادکرد. [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) بناکرده . معموره . آبادکرده . ساخته : این نهال نشانده را مشکن مکن آبادکرد خویش خراب .مسعودسعد.
آباد کردفرهنگ فارسی عمیدآبادکرده؛ ساخته؛ بناشده: ◻︎ این نهال نشانده را مشکن / مکن آبادکرد خویش خراب (مسعودسعد: ۵۹).