آبزدهلغتنامه دهخداآبزده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آب برافشانده . مرشوش . مرشوشه : درِ سرای مغان رُفته بود و آب زده نشسته پیر و صلایی بشیخ و شاب زده .حافظ.
ترک ورقهایsheet crackواژههای مصوب فرهنگستانترکی صفحهای که براثر انقباض رسوب و آبزدایی به وجود آمده است