خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتش انداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آتش انداز
/'ātaš[']andāz/
معنی
۱. کسی که در کورۀ آجرپزی، تون حمام، یا نانوایی مٲمور افروختن آتش است و مواد سوختنی را در کوره میریزد.
۲. [قدیمی] کسی که در میدان جنگ آتش به طرف دشمن میانداخت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آتش انداز
لغتنامه دهخدا
آتش انداز. [ ت َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه در جنگها آتش یا نفط بصف دشمن افکند : بهر سو که دو گرد کین ساز بودمیانْشان یکی آتش انداز بود. اسدی .|| کسی که افروختن تنور نانوایی با اوست .
-
آتش انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātaš[']andāz ۱. کسی که در کورۀ آجرپزی، تون حمام، یا نانوایی مٲمور افروختن آتش است و مواد سوختنی را در کوره میریزد.۲. [قدیمی] کسی که در میدان جنگ آتش به طرف دشمن میانداخت.
-
آتش انداز
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (ص فا.) 1 - کسی که کارش روشن کردن کورة آجرپزی و اجاق و تنور نانوایی و تون حمام و مانند آن بود. 2 - در قدیم کسی که به صف دشمن نفت و آتش پرتاب می کرد.
-
آتش انداز
لهجه و گویش تهرانی
متصدی تنور نانوائی سنگکی
-
واژههای مشابه
-
شعله آتش، زبانه آتش
مدیریت
flame
-
ديوار آتش
مهندسی کامپیوتر
امنیت
-
اتش
لغتنامه دهخدا
اتش . [ اَ ت َ ] (اِخ ) جدّ محمد وطی پسران حسن صغانی انباری که از محدثان بوده اند.
-
اتش
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء , نار
-
خان آتش
لغتنامه دهخدا
خان آتش . [ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقب است مر رؤسای فرقه ٔ علی اللهی را. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
-
خوان آتش
لغتنامه دهخدا
خوان آتش . [ خوا / خا ن ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتشدان . محلی که در آن آتش افروزند.
-
تازیانه ٔ آتش
لغتنامه دهخدا
تازیانه ٔ آتش . [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حدّت زبانه ٔ آتش : تپیدن دل ما صائب اختیاری نیست به تازیانه ٔ آتش کباب میگردد.صائب .
-
پیشه آتش
لغتنامه دهخدا
پیشه آتش . [ش َ / ش ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از کار شیطان بود. (انجمن آرا). کنایه از کارهای شیطانی باشد. (برهان ).
-
چشمه ٔ آتش
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ آتش . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوره ٔ آهنگری و جز آن . || آفتاب . (ناظم الاطباء). کنایه از خورشید و چشمه ٔ خورشید. چشمه ٔ آتش فشان . رجوع به چشمه ٔ آتش فشان شود.
-
آتش آسمان
لغتنامه دهخدا
آتش آسمان . [ ت َ ش ِ س ْ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتش آسمانی . برق . صاعقه .