خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آداش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آداش
/'ādāš/
معنی
نسبت میان دو تن که یک نام داشته باشند؛ همنام؛ هماسم.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
همنام
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آداش
فرهنگ واژههای سره
همنام
-
آداش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹آتاش› 'ādāš نسبت میان دو تن که یک نام داشته باشند؛ همنام؛ هماسم.
-
آداش
لغتنامه دهخدا
آداش . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) آتاش . سمی ّ. همنام : گر کار بنامستی از آداشی عمّرفرزند تو با عمّر بودستی هموار.ناصرخسرو.رجوع به آتاش شود.
-
آداش
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] ( اِ.) همنام ، هم اسم .
-
واژههای مشابه
-
آدآش
لهجه و گویش مازنی
aadaash داداش برادر
-
جستوجو در متن
-
آتاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] 'ātāš = آداش
-
همنام
واژگان مترادف و متضاد
آداش، هماسم
-
آتاشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ātāšā) (ترکی ـ فارسی) [آتاش = آداش = همنام ، هم اسم + ا (پسوند نسبت)] منسوب به آتاش ؛ (به مجاز) هم نام .
-
هم نام
لغتنامه دهخدا
هم نام . [ هََ ] (ص مرکب ) آداش . آتاش . (یادداشت مؤلف ). دو تن که به یک نام خوانده شوند : ایا مصطفی سیرت مرتضی دل که همنام و هم سیرت مصطفایی . فرخی .هست چوهمنام خویش نامزد بطش و بخش بطش ورا عیب پوش بخش فراوان او.خاقانی .
-
بنام
لغتنامه دهخدا
بنام . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بانام . مشهور. معروف . نامی . نامدار. نامور. نام آورد. (یادداشت مرحوم دهخدا). نامدار. مشهور. معروف . (فرهنگ شعوری ) : سراپرده ٔ شاه ایران تمام بگرد آمده پهلوانی بنام . اسدی . || بافتخار. بمردی . بسربلندی : بگویش که در جنگ مرد...
-
آتاش
لغتنامه دهخدا
آتاش . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (گویا از ترکی جغتائی آد، نام + تاش ، هم )همنام . سَمی ّ. و آن را آداش نیز گویند : گر کار بنام استی از آتاشی عمّرفرزند تو با عمّر بودستی هموار. ناصرخسرو.آتاش عبادله ٔ مغتفره . (راحةالصدور راوندی ).ای آنکه تراست ملک آت...
-
اداء
لغتنامه دهخدا
اداء. [ اَ ] (ع مص ) اَدا. گذاردن دین و حق وپیام و رسالت و زکوة را. کارسازی کردن . رسانیدن وام و غیره . پرداختن (وام ، امانت و جز آن را). پرداخت . ردّ. تأدیه . تسلیم . توختن . واپس دادن (فام را) : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. (تاریخ بیه...
-
ناصرخسرو
لغتنامه دهخدا
ناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (حکیم ...) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین . از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی است . وی در ماه ذی القعده ٔ سال 394 هَ . ق . مطابق با تی...