عذرآوریلغتنامه دهخداعذرآوری . [ ع ُ وَ ] (حامص مرکب ) بهانه آوری . معذرت خواهی . پوزش خواهی : چنان کن که فردا در آن داوری نگیرد زبانت به عذرآوری . نظامی .بزرگان لشکر به عذرآوری پشیمان شدند از چنان داوری . نظا
روز عذرآوریلغتنامه دهخداروز عذرآوری . [ زِ ع ُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . (از فرهنگ اسکندرنامه از آنندراج ).
آذرآوار تصادفیaccidental pyroclastواژههای مصوب فرهنگستانآذرآواری متشکل از قطعات غیرآتشفشانی یا آتشفشانی نامرتبط
آذرآوار سنگیlithic clastواژههای مصوب فرهنگستانآذرآواری متشکل از سنگهای پیشین یا قطعات سنگهای آذرین و دگرگونی و رسوبی یا قطعاتی از گدازههای قبلی واقع در یک مجرای آتشفشانی که در نهشتهای آذرآواری جای گرفتهاند
آذرآوار سنگیlithic clastواژههای مصوب فرهنگستانآذرآواری متشکل از سنگهای پیشین یا قطعات سنگهای آذرین و دگرگونی و رسوبی یا قطعاتی از گدازههای قبلی واقع در یک مجرای آتشفشانی که در نهشتهای آذرآواری جای گرفتهاند
آذرآوار تصادفیaccidental pyroclastواژههای مصوب فرهنگستانآذرآواری متشکل از قطعات غیرآتشفشانی یا آتشفشانی نامرتبط
آذرآوار فرعیaccessory pyrcolastواژههای مصوب فرهنگستانآذرآواری متشکل از قطعات مخروط آتشفشانی یا گدازههای قدیمیتر