حروملغتنامه دهخداحروم . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که سالها بار نگیرد بی آنکه ستاغ باشد. (منتهی الارب ).
هروملغتنامه دهخداهروم . [ هََ ] (اِخ ) نام شهر زنان و بعضی گویند نام شهری است که در این زمان بردع می گویندش . (برهان ) : هرومش لقب بود از آغاز کارکنون بردعش خواند آموزگار. نظامی .رج-وع به ب-ردع شود.